ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

ویرگول برای نرسیدن به نقطه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

منتشر شده در روزنامه شرق
 

24 شهریور 1404 روزنامه «شرق» مقاله‌ای از محمدعلی ابطحی در نقد عملکرد احمد میدری در وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی منتشر کرد. نویسنده استدلال اصلی خود را بر پایه یک دوگانه قدیمی اما آشنا بنا نهاده بود: تقابل میان «معلم» (نماد نظریه و سیاست‌پژوهشی) و «مجری» (نماد عمل‌گرایی و پیشبرد امور). این نقد، فارغ از صحت و سقم آن در مورد شخص وزیر، فرصتی برای طرح پرسشی بزرگ‌تر و حیاتی‌تر است: آیا نظام مدیریتی ما برای حل ابرمسائل کنونی، به مدیران اجرائی سنتی نیاز دارد یا به مدیران سیاست‌پژوه؟

دوگانه «معلم-مجری» در نگاه اول جذاب است، اما در تحلیل نهایی، یک ساده‌سازی گمراه‌کننده از پیچیدگی‌های حکمرانی مدرن است. این تفکیک، ما را به این باور می‌رساند که دنیای اندیشه و اجرا از یکدیگر جدا هستند؛ گویی می‌توان بدون نقشه راهی دقیق و علمی، مسیری صعب‌العبور را با موفقیت پیمود. تاریخ معاصر ایران مملو از مدیران «اجرائی» به معنای مصطلح کلمه بوده است؛ مدیرانی که در رتق‌وفتق امور جاری تبحر داشته‌اند، اما آیا توانسته‌اند مسائل بنیادینی چون بحران صندوق‌های بازنشستگی، ناکارآمدی ساختار اشتغال یا فساد در شرکت‌های دولتی را حل کنند؟ پاسخ منفی است‌ و دلیل آن دقیقا در همان تفکری نهفته است که دوگانه «معلم-مجری» را ساخته. در حقیقت، همان رویکردی که «مدیر اجرائی» را بر «مدیر سیاست‌گذار» ارجح می‌داند و به اجرای کوتاه‌مدت اصالت می‌بخشد، خود عامل اصلی ایجاد و انباشت تدریجی همین مسائل بغرنج برای کشور بوده است.

بحران صندوق‌های بازنشستگی یا فساد گسترده در شرکت های دولتی، یک‌شبه به وجود نیامده‌اند؛ آنها نتیجه ده‌ها سال «مدیریت اجرائی» بدون «تفکر سیاستی» هستند؛ ده‌ها سال تصمیم‌گیری‌های روزمره و مُسکن‌های موقتی که ریشه‌ها را نادیده گرفته و به‌تدریج، مشکلات کوچک را به بحران‌های ملی تبدیل کرده است. نویسنده آن یادداشت به‌درستی به سنگینی و لختی بوروکراسی اشاره می‌کند. اما این ساختار فرسوده، خود معلول همین تفکر است. در چنین شرایطی، یک مدیر اجرائی سنتی، اغلب خود بخشی از این چرخه معیوب می‌شود و تلاش می‌کند با آن کنار بیاید و صرفا چرخ‌هایش را به حرکت وادارد. در مقابل، یک رهبر با پس‌زمینه پژوهشی، مأموریت اصلی خود را نه «اداره» این ساختار ناکارآمد، بلکه «اصلاح» آن تعریف می‌کند.

طبیعی است که اصلاح، فرایندی زمان‌بر و نیازمند فراهم‌کردن مقدمات است. انتخاب دقیق تیم همسو، تحلیل داده‌ها و آماده‌سازی زیرساخت‌ها، همگی اقداماتی هستند که از دید یک ناظر بیرونی ممکن است به «تعلل» تعبیر شوند. اما هر فرد آگاهی می‌داند که شتاب‌زدگی در چنین اموری، به‌جای درمان، به تعمیق بحران می‌انجامد.

آنچه در نقد مذکور «ژست دانشگاهی» خوانده شده، شاید در واقع تلاشی برای تغییر پارادایم از «حکمرانی مبتنی بر روزمرگی» به «حکمرانی مبتنی بر شواهد» باشد. در این پارادایم، موفقیت نه با تعداد کلنگ‌هایی که به زمین زده می‌شود، بلکه با کیفیت و پایداری شالوده‌ای که ریخته می‌شود، سنجیده می‌شود. البته این به معنای نفی اهمیت اجرا نیست. یک اندیشه والا بدون توانایی پیاده‌سازی، در حد یک مقاله دانشگاهی باقی می‌ماند. اما نکته این است که در مواجهه با چالش‌های ساختاری ایران، «چه باید کرد؟» سؤالی به مراتب مهم‌تر و مقدم‌تر از «چگونه باید اجرا کرد؟» است. قضاوت در مورد عملکرد هر مدیری، مستلزم شناخت دقیق صورت‌مسئله‌ای است که او با آن روبه‌رو است. اگر صورت‌مسئله، اداره وضع موجود باشد، یک مدیر اجرائی قوی کفایت می‌کند. اما اگر صورت‌مسئله، تغییر وضع موجود باشد، آنگاه حضور یک «استاد دانشگاه عالی» در مسند وزارت، نه‌تنها یک ضعف نیست، بلکه شاید یکی از ضروری‌ترین انتخاب‌ها برای عبور از این پیچ تاریخی باشد. در پایان باید پذیرفت که قضاوت در مورد عملکرد هر مدیری، مستلزم شناخت دقیق صورت‌مسئله‌ای است که او با آن روبه‌رو است. اگر صورت‌مسئله، اداره وضع موجود باشد، یک مدیر اجرائی سنتی کفایت می‌کند. اما اگر صورت‌مسئله، تغییر وضع موجود و اصلاحات ساختاری باشد، آنگاه حضور یک مدیر سیاست‌پژوه در مسند وزارت، نه‌تنها ضعف نیست، بلکه شاید ضروری‌ترین انتخاب برای عبور از بحران‌های انباشته‌شده باشد. شواهد یک‌ساله عملکرد احمد میدری نشان می‌دهد که می‌توان هم‌زمان برای آینده «طراحی» کرد و به نیازهای «امروز» هم پاسخ داد. این همان مسیری است که کشور بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۱۸:۲۵
ویرگول ،،،

منتشر شده در انصاف نیوز، پرسون، مرزنیوز، شیوا بیان

چند روز پیش رئیس‌جمهور به استان اردبیل سفر کرد و در نهایت پس از این سفر حدود ۸۰ هزار میلیارد تومان اعتبار برای طرح‌های مختلف این استان تصویب شد؛ اما با اعلام نتایج و تقسیم اعتبارات، آنچه بیش از همه نمایان شد، نه یک شادی عمومی، بلکه موجی از رقابت‌ها و نارضایتی‌های درون استانی بود.

گویی با ورود بودجه، چیزی گران‌بهاتر از استان رخت بربست: «برکت». برکت به معنای همبستگی، اعتماد متقابل و اراده جمعی برای ساختن آینده‌ای مشترک. این مقاله روایتی است از این معادله تلخ که چگونه تمرکز صرف بر «بودجه»، به قیمت از دست رفتن «برکت» تمام شد. البته این تراژدی فقط منحصر به استان اردبیل نیست و سرنوشت مشترک تمام استان‌ها و اغلب سیاست‌گذاری‌ها در نظام حکمرانی کشور است.

پس از پایان سفر رئیس‌جمهور به استان اردبیل صدای اعتراض از مدیران، فعلان سیاسی، رسانه‌ها، شهرستان‌ها، بخش‌ها و حتی ائمه جمعه بلند شد: «سهم ما چه شد؟ چرا فلان بودجه به شهرستان مجاور رفت؟ چرا من به جلسه با رئیس‌جمهور دعوت نشدم و فلانی دعوت شد؟ چرا من در جلسه سخنرانی نکردم و فلانی سخنرانی کرد؟ و… »

این وضعیت، بیش از آنکه یک اختلاف نظر ساده باشد، نمایشی زنده از نظریه «تراژدی منابع مشترک» در یک مقیاس آزمایشگاهی و هشداردهنده است؛ تراژدی‌ای که در استان اردبیل و در تمام استان‌های کشور به شکل یک چرخه بی‌پایان و خودتخریب‌گر درآمده است.

نظریه تراژدی منابع مشترک توضیح می‌دهد که چگونه وقتی یک منبع مشترک و محدود (مانند بودجه عمومی) در دسترس همگان قرار می‌گیرد، هر فرد یا گروه، با دنبال کردن منطقیِ منافع کوتاه‌مدت خود، به بهره‌برداری حداکثری رو می‌آورد. نتیجه جمعی این رفتارهای فردی، تخریب و نابودی آن منبع مشترک برای همگان در بلندمدت است. مانند اتوبانی که با ورود بیش از حد خودروهای شخصی که هرکدام به دنبال سریع‌ترین مسیر برای خود هستند، دچار ترافیک و قفل‌شدگی می‌شود و در نهایت همه را متضرر می‌کند.

ریشه این مجادلات در همان منطقی نهفته است که مسئولان استان در سطح ملی به کار می‌گیرند و این منطق معیوب در چند لایه بازتولید می‌شود. در لایه اول، نخبگان استانی، با اتکا به «سیاست رانتی-منطقه‌ای»، تمام تلاش خود را برای کسب حداکثر بودجه از مرکز به کار می‌گیرند و یک «ما»ی استانی در برابر «دیگران» ملی شکل می‌دهند. در لایه دوم به محض ورود بودجه به استان، آن «ما»ی استانی فرو می‌پاشد. بودجه استانی به یک «منبع مشترک جدید» تبدیل شده و این بار، شهرستان‌های داخل استان رقیب یکدیگر می‌شوند.

در لایه سوم و چهارم این تراژدی تا کوچک‌ترین واحدها ادامه می‌یابد و رقابت بر سر منابع، حتی بین دو بخش، روستا و محله همجوار، شکاف و تنش اجتماعی ایجاد می‌کند.

این وضعیت خودبه‌خود رخ نمی‌دهد، بلکه توسط بازیگرانی تقویت می‌شود که همگی چشم به «بودجه» دوخته‌اند و از «برکت» غافل مانده‌اند. نخبگان سیاسی و مدیریتی، موفقیت خود را در «آوردن» پروژه برای پایگاه رأی خود تعریف می‌کنند.

رسانه‌های محلی نیز به جای ترویج نگاهی یکپارچه، به تریبون منافع منطقه‌ای تبدیل شده و آتش رقابت‌ها را شعله‌ورتر می‌سازند. این چرخه، به‌مرور مطالباتی را در افکار عمومی شکل داده است که توسعه را یک بازی با حاصل جمع صفر می‌پندارند و از مسئولان خود، صرفاً انتظار «سهم‌خواهی» دارند.

بزرگ‌ترین قربانی این تراژدی، همبستگی و سرمایه اجتماعی درون استان است؛ این همان معنای دقیق «رفتن برکت» است. وقتی اعتماد و همکاری از بین برود، حتی بزرگ‌ترین بودجه‌ها نیز به توسعه‌ای پایدار منجر نخواهند شد.

پروژه‌ای که با لابی‌گری و بی‌توجهی به آمایش سرزمین احداث شود، یک دستاورد نیست، بلکه زخمی اجتماعی و زیست‌محیطی است. وقتی هر شهرستان استان، دیگری را رقیب ببیند، امکان هرگونه همکاری برای حل مشکلات بزرگ‌تر مانند بحران آب یا ایجاد یک زنجیره ارزش اقتصادی مشترک از بین می‌رود و استان از درون ضعیف می‌شود.

سفرهای استانی رئیس‌جمهور، آزمون سختی برای انسجام داخلی استان‌ها است و نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین مانع توسعه، نه کمبود اعتبار، بلکه فقدان یک «ایده مشترک از آینده استان» است. در غیاب این ایده، رهبران محلی به جای «معماران توسعه استان»، به «کارگزاران منافع شهرستانی» تقلیل یافته‌اند.

گذار از این بن‌بست، نیازمند یک شجاعت استراتژیک برای حرکت از «سیاست توزیع» به «سیاست توسعه» است. آینده استان‌ها نه در راهروهای وزارتخانه‌ها برای گرفتن سهمی بیشتر، که در اتاق‌های گفتگوی داخلی برای تحقق «هدفی مشترک» رقم خواهد خورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۱۸:۲۱
ویرگول ،،،

ویلیامز ساختار احساسات را الگوهای فرهنگی در حال شکل‌گیری می‌داند که هنوز به صورت نهادینه یا رسمی بیان نشده‌اند، اما در آثار هنری و ادبیات منعکس می‌شوند. فیلم فسیل را می‌توان مصداقی از این آثار هنری دانست که نشانگر احساسات نوظهوری در جامعه ایران است. فسیل بازسازی احساسی گذشته جامعه ایران بر مبنای وضعیت اکنونش است. این فیلم بیش از آنکه ترسیم کننده جامعه ایران در اواخر دهه 50 و میانه دهه 60 باشد؛ نشانگر  احساسات نوظهور در جامعه فعلی ایران است که بر مبنای تجربیات به دست آمده طی سال‌های بعد از انقلاب 1357، روایت جدیدی از گذشتۀ خود می­سازد.

کریم امینی کارگردان فسیل متولد سال 1365 است و تجربه و خاطره مستقیمی از سال‌های روایت شده در فیلمش ندارد ولی از دریچه سینما و در پرتو تجربه زیسته اکنونش در حال روایتی از گذشته است که به نوعی تبارشناسی وضعیتی محسوب می‌شود که به شرایط کنونی جامعه ایران انجامیده است. هم نسلان کارگردان دهه شصتی فیلم تا همین چند سال پیش با خوانش نوستالژیک خاطرات و اشیای دهه شصت و هفتاد در حال مرور دوران کودکی و نوجوانی خود بودند ولی اینک یک دهه نیز عقب‌تر برگشته‌اند و خوانش نوستالژیک را به دهه پنجاه نیز تعمیم داده‌اند. همان خوانش نوستالژیک دهه هفتاد و هشتاد را نیز می‌شد نشانه‌ای از حسرت برای گذشته و احساسات نوظهور دانست که اینک با حسرت خوردن برای دهه پنجاه و دوران پیش از انقلاب 57 آشکارا معنای سیاسی به خود گرفته است.

فیلم فسیل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۴ ، ۱۳:۱۳
ویرگول ،،،

[منتشر شده در مجله سه کنج]

 

امروزه دیوارهای مرزی تبدیل به پدیده‌ای رایج در مدیریت مرزهای بین کشورها شده است، به حدی رایج که معمولا اغلب مدافعان آن؛ دلیل مشروعیت و کارآمدی دیوارهای مرزی را همین رایج بودن آن در سراسر جهان عنوان می‌کنند! در این نوشتار با نگاهی انتقادی ضمن مرور تجربه احداث دیوارهای مرزی در برخی کشورها نشان داده شده که دیوارها چگونه خلاف تصور رایج سازندگان آنها به کاهش اقتدار و زوال حاکمیت دولت‌ها منجر می‌شوند.

می‌توان گفت در حال حاضر دیوار مرزی آمریکا-مکزیک و همین‌طور دیوارهای حائل اسرائیل در مناطق اشغالی فلسطین معروف‌ترین، رسانه‌ای‌ترین و بدنام‌ترین دیوارهای مرزی جهان هستند. صدها دیوار مرزی دیگر هم در سراسر جهان وجود دارد اما این دو دیوار در رسانه‌ها و افکار عمومی بیش از همه مشهورتر و منفورتر هستند. نکتۀ اشتراک مهم این دو دیوار در آن است که پیمانکار و فناوری مشابهی دارند و برای دفاع از ضرورت احداث خود به یکدیگر استناد می‌کنند! عربستان در مرزهای خود با یمن و عراق، آفریقای جنوبی در مرز زیمباوه، هند در مرز با پاکستان و بنگلادش و برمه، ازبکستان در مرز با قرقیزستان، ترکمنستان در مرز با ازبکستان، ترکیه در مرز با ایران و عراق، دیوار مشترک تایلند و مالزی، دیوار مصر در مرز با نوار غزه، چین در مرز با کره شمالی، دیوار سه لایه دور منطقه تحت محاصره اسپانیایی‌ها در خاک مراکش، دیوار دور محله‌های سفیدپوست نشین طبقه متوسط برای جداسازی از محله‌های مهاجرین آفریقایی در شهر پادووا ایتالیا، دیوار منطقه سبز در بغداد، برزیل در مرز با پاراگوئه، امارات در مرز با عمان، موانع امنیتی اسرائیل در صحرای سینا با مصر، کویت در مرز با عراق و صدها مورد دیگر؛ نمونه‌هایی از این قبیل دیوارها هستند.

دیوارهای مرزی در سراسر جهان به دلایل و بهانه‌های مختلف ساخته می‌شوند، توجیهاتی که دولت‌مردان مدافع ساخت آنها بیان می‌کنند اغلب ممانعت از ورود موارد زیر است: مهاجران، مردمان فقیر، کارگران، پناهجویان، جنگ‌زدگان، مواد مخدر، سلاح، کالاهای قاچاق، تروریست‌ها، اختلاط قومی یا مذهبی. همۀ دولت‌ها از دموکراتیک تا دیکتاتوری، از توسعه‌یافته تا در حال توسعه، از چپ‌ تا لیبرال، از لائیک تا دینی و ... فارغ از ویژگی‌های متفاوتشان در دیوارکشی اتفاق نظر دارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۱۲:۵۵
ویرگول ،،،

این روزها که شاهد نسل‌کشی اسرائیل و انسانیت‌زدایی از فلسطینی‌ها هستیم؛ دیدن رفتار و گفتار بخشی از جامعه و حاکمیت ایران با مهاجرین افغانستانی بیش از پیش بر اندوه و خشم و ناامیدی آدمی دامن می‌زند. تنها شباهت این دو رخداد در همزمانی وقوع آنها نیست؛ بلکه در اندیشه و ایدئولوژی یکسانی است که با انسانیت‌زدایی از فلسطینی‌ها و افغانستانی‌ها معتقد به اخراج آنهاست. حرف مشترک صهیونیسم و قائلین به اخراج مهاجرین افغانستانی تفاوت چندانی باهم ندارد: «این سرزمین من است و دیگری باید برود»، تفاوت فقط در ابزار و روش است وگرنه مدعا همان است. مقایسۀ نسل‌کشی صهیونیسم و اخراج مهاجرین افغانستانی قیاسی مع‌الفارق نیست؛ بلکه اندیشه‌ای است که فقط شدت و مکان اجرای آن فرق می‌کند و هر دو استدلال‌ها، ارزش‌ها و اهداف مشابهی دارند. هر دو با «دیگری»‌سازی و طرد گروهی از انسان‌ها قائل به فرودستی «دیگری» و برتری و اولویت خویش است. اندیشه‌ای که قوم یهود را قوم برگزیده می‌داند ترجمان غلیظ‌تر اندیشه‌ای که می‌گوید:‌ «هنر نزد ایرانیان است و بس».

نتیجه و پیامد نسل‌کشی تمام عیار اسرائیل در فلسطین و اوج‌گیری پروپاگاندا علیه افغانستانی‌ها در ایران یکسان است. در هر دو پدیده با موجی از انسان‌زدایی، تولید نفرت، دیگری‌سازی، نژادپرستی، طرد کردن، خودشیفتگی جمعی، منافع اقتصادی، ذهنیت ایدئولوژیک، هراس‌افکنی و ... مواجهیم.

هر دو این رخدادها چنان غیرانسانی و غیراخلاقی است که نمی‌توان خشمگین نشد و ادعای بی‌طرفی علمی داشت. نمی‌توان سکوت کرد و در کناره به مشاهده و مطالعۀ صرف آنها پرداخت. این روزها مهاجرین افغانستانی در ایران بی‌پناهی  بی‌سابقه، مظلومیت مضاعف و مصائب متعددی را به مانند مردم فلسطین، لبنان، یمن و سوریه تجربه می‌کنند. افغانستانی‌ها شاید در ایران زیر بمباران جنگنده‌های نظامی نباشند ولی قطعا زیر بمباران رسانه‌ای، آزار سیستماتیک و تبعیض نهادینه‌ای هستند که خواهان بازگشت آنها به زیر آوار اندیشۀ سیاه طالبان و داعش است. به راستی چه تفاوتی میان اندیشۀ طالبانی که زنان را از تحصیل محروم می‌کند با اندیشۀ ایرانیانی است که معتقدند کودکان افغان نباید در مدارس ایرانی درس بخوانند؟ چه فرقی است میان صهیونیسمی که نرخ باروری فلسطینی‌ها را خطری برای بقای اسرائیل می‌داند؛ با بمباران رسانه‌های ایرانی که نرخ باروری مهاجرین افغانستانی را خطری برای جمعیت ایران بازنمایی می‌کند؟ چه فرقی است میان سیاست ممنوعیت برخی استان‌های ایران برای اقامت و تردد مهاجرین افغانستانی با سیاستی که فلسطینی‌ها را در زندان بزرگی به نام غزه و کرانه باختری محبوس ‌می‌کند و برای تردد بین شهرها آنها را از میان انبوهی از ایست بازرسی‌ها عبور می‌دهد؟ چه فرقی است میان سیاستی که پیرامون فلسطینی‌ها دیوار حائل می‌کشد با سیاستی که در مرزهای شرقی دیوار بتونی می‌سازد؟ چه فرقی است میان ذهنیتی که مهاجرین افغان را عامل تمام جرایم و آسیب‌های اجتماعی ایران می‌داند؛ با ذهنیت صهیونیسمی که فلسطینی‌ها را وحشی و انسان‌نما خطاب می‌کند؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۱۱:۰۲
ویرگول ،،،

مشخصات کتاب

دربارة فلسطین، نوام چامسکی و ایلان پایه، ترجمة محسن عسکری جهقی، نشر ثالث، چاپ چهارم ۱۴۰۲، ۲۵۸ صفحه، قیمت ۲۲۰۰۰۰ تومان

 

نوام چامسکی و ایلان پایه از شاخص‌ترین اندیشمندانی هستند که در چند دهة اخیر مطالعات و کنشگری بسیاری برای آزادی فلسطین داشته‌اند. یهودی بودن و تجربة زیستة آنها از زندگی در فلسطین اشغالی؛ موجب شده شناخت مستقیم و بی‌واسطه‌ای از عملکرد دولت اسرائیل و اندیشة صهیونیسم داشته باشند و به همین دلیل کتابی که حاصل اندیشه و نظرات مشترک آنهاست، حاوی نکات مهم بسیاری است.

این کتاب به نوعی ادامة کتاب «غزه در بحران» محسوب می‌شود که حاصل گفتگوی مکتوب این دو اندیشمند است. کتاب «غزه در بحران» نیز توسط محسن عسکری جهقی ترجمه و نشر ثالت آن را منتشر کرده است.

کتاب «دربارة فلسطین» دارای دو بخش است، در بخش اول پنج گفتگوی مشترک میان ایلان پایه و نوام چامسکی آمده است و در بخش دوم، هشت مقالة منفرد از این دو اندیشمند منتشر شده است. بخش اول کتاب که شامل گفتگوهای مشترک این دو است، در سه فصل اصلی دربارة «گذشته»، «اکنون» و «آینده» مسئلة فلسطین ساماندهی شده است. عنوان دو فصل دیگر این بخش «درون اسرائیل» و «درون ایالات متحد آمریکا» است.

فلسطین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۰۰
ویرگول ،،،

[این یادداشت دی ۱۴۰۰ نوشته شده و داده‌های آن مربوط به آن تاریخ است.]

 

از زمان اعلام رسمی نخستین مورد ابتلا به ویروس کرونا در ایران در 30 بهمن 1398 تاکنون قریب به دو سال گذشته است. اهمیت و اضطراب فراگیر پدیده آمده از همه‌گیری کرونا در جامعه به حدی بود که از جمله مطالبات اصلی جامعة ایران در دو سال اخیر در کنار مسائل اقتصادی؛ مقابله با این ویروس بود. به دلیل ناشناخته بودن این ویروس و همچنین بی‌تجربگی اغلب کشورها در مقابله با بیماری‌های فراگیر، در ابتدای همه‌گیری حکمرانان برخی کشورها از جمله انگلستان و سوئد برنامه خود برای مقابله با این ویروس را ایمن جمعی حاصل از شیوع آن در جامعه اعلام کردند؛ اما با گذشت زمان و نرخ بالای مرگ و میر ناشی از ابتلا به این ویروس و سایر تبعات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن به سرعت مشخص شد که سیاست ایمنی ناشی از ابتلای جمعی اشتباه هست و واکسیناسیون تنها مسیر صحیح برای مقابله با گسترش این ویروس است.

از پاییز ۱۳۹۹ بود که سرانجام تلاش‌های دانشمندان برای ساخت واکسن کرونا به حد قابل قبولی از اطمینان رسید و برخی واکسن‌ها مجوزهای استفادة اضطراری در کشورهای غربی گرفتند. روند علمی و کلی ساخت واکسن و داروها (تمامی واکسن‌ها و داروها، نه فقط کرونا) در جهان اینگونه است که برخی کشورها با مشارکت مادی و انسانی در فرایند ساخت آن دارو یا واکسن در اولویت نخست دریافت آن دارو یا واکسن در صورت موفقیت آزمایش‌ها قرار می‌گیرند، یعنی یا در فرایند مطالعاتی و آزمایشگاهی سرمایه‌گذاری مادی می‌کنند یا برخی از شهروندان آن کشور به صورت داوطلبانه در مراحل کارآزمایی بالینی شرکت می‌کنند و بدین صورت ضمن پذیرش ریسک امکان شکست علمی آن فرایند، در سود و زیان حاصل از تحقیقات علمی ساخت واکسن یا دارو شریک می‌شوند. ایران چون مشارکتی در فرایند ساخت این واکسن‌ها نداشت طبیعتا در مراحل آغازین صدور مجوز جهانی استفاده اضطراری از برخی واکسن‌ها در اولویت دریافت واکسن هم قرار نمی‌گرفت اما برای مثال امارات متحده عربی هم در تامین سرمایه مالی مطالعات ساخت واکسن مشارکت کرده بود و هم هزاران نفر از شهروندان این کشور در کارآزمایی بالینی واکسن‌ سینوفارم چین مورد آزمایش قرار گرفته بودند و از همین رو بعد از موفقیت علمی این واکسن در اولویت دریافت آن قرار گرفتند و خیلی سریع توانستند اکثریت شهروندان کشورشان را واکسینه کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۰۲ ، ۱۶:۰۹
ویرگول ،،،

مشخصات کتاب

با بیماری در قدرت: سردمداران مریض و پریشان‌احوال در ۱۰۰ سال اخیر،‌ دیوید اُوِن، ترجمه صنعان صدیقی، انتشارات فرهامه، ۵۶۳ صفحه، سال انتشار ۱۴۰۰، قیمت 140 هزار تومان.

 

معرفی

نویسندة کتاب دیوید اُوِن پزشک متخصص مغز و اعصاب است که دستی در سیاست هم داشت و بیش از پنج سال وزیر بهداشت و وزیر خارجة بریتانیا بود. اُوِن هشت سال رهبری حزب سوسیال‌دموکرات بریتانیا را نیز بر عهده داشت. او در این کتاب به‌خوبی با استفاده از دانش خود به‌عنوان پزشک متخصص مغز و اعصاب و همچنین فردی که چندین سال وزیر خارجة بریتانیا بوده و با بسیاری از رهبران جهان تعامل مستقیم داشته؛ به مطالعة رفتار و تصمیمات رهبران کشورهای مختلفی پرداخته که هم‌زمان با حضور در قدرت، مبتلا به بیماری‌های جدی بوده‌اند.

این کتاب به مطالعة تأثیر بیماری رهبر یک حکومت‌ بر روند تاریخ، نحوة تصمیم‌گیری آن رهبرِ بیمار، خطرات نهفته در بیماری‌ای که پنهان نگاه داشته شده، دشواری کنار گذاشتن رهبر بیمار در دیکتاتوری‌ها و حتی در دموکراسی‌ها و مهم‌تر از همه اولویت‌دهی حکومت به‌سلامتی رهبرِ بیمار یا سلامتِ کشور و مردم پرداخته است.

این کتاب نشان می‌دهد استرس‌ها و فشارهای روانی بسیاری که رهبران در جریان حکمرانی با آن مواجه می‌شوند تأثیر چشمگیری در ابتلای آن‌ها به بیماری‌های جسمی دارد. اُوِن در مقدمة کتاب می‌گوید وقتی وزیر خارجة بریتانیا شد به‌طور مستقیم با رهبرانی در سراسر دنیا مواجه شد که به نظر می‌رسید بیماری آن‌ها تأثیر قابل‌توجهی بر تصمیماتشان گذاشته و ازاین‌رو به مطالعه دربارة سطحی که به میزانِ آن بیماری می‌تواند بر فرآیندهای حکومتی و تصمیم‌گیری سران حکومت تأثیر گذارد و کار احمقانه، در معنای حماقت، بلاهت یا بی‌توجهی انجام دهند، علاقه‌مند شد.

کتاب با بیماری در قدرت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۱ ، ۱۰:۱۶
ویرگول ،،،

[گزارشی مختصر از سخنرانی‌‌، منتشر شده در وب‌سایت حوزه هنری]

 

محمد فکری، دانش آموخته کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی انقلاب اسلامی، در نشست «جامعه‌شناسی شعارهای طنز جنبش‌های اجتماعی» که در قالب همایش هویت زبانی ناآرامی، عصر پنج‌شنبه ۵ آبان ۱۴۰۱ در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد، به کارکردهای مختلف شعارهای طنز و فحش‌ها در جنبش‌های اجتماعی پرداخت.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، محمد فکری، در ابتدا ضمن اشاره به فراگیر بودن و مشابه‌بودن شعارهای طنز در ناآرامی‌های اخیر و دوران انقلاب اسلامی خاطر نشان کرد: در پژوهشی که درباره شعارهای طنز دوران انقلاب اسلامی و شعارهای دوره‌های اخیر بود، خواستم که فقط شعارهای طنز را بررسی کنم ولی در حین این پژوهش، کارم به فحش ها هم کشیده شد، چون فاصله‌گذاری بین شعارهای طنز و فحش چندان ممکن نیست و مختص یک جامعه و یک دوره هم نیستند. خیلی از شعارهای اخیر در آن موقع هم بوده و این نسل آن‌ها را به روز کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۱ ، ۱۰:۱۳
ویرگول ،،،

هفته اول مهر که میشه یاد مهر 1396 میفتم؛ روزگاری که هر شب میرفتم فستیوال موسیقی عرفانی قونیه. از ایران هم در سال های مختلف این فستیوال محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، علیرضا قربانی، همایون شجریان و.... اجرا داشتن. سال 1396 اجرای مهسا وحدت و مرجان وحدت بود، تنها باری که تونستم صدای زنده ی زنان هنرمند ایرانی رو بشنوم. دو شب قبلش هم اجرای میر اعلم میر اعلم اف از جمهوری آذربایجان بود و این حس که صدای مهسا و مرجان و میراعلم هردو بخشی انکارناپذیر و بایسته از هویت و فرهنگ زیسته‌ی منه.

مهسا و مرجان وحدت وقتی آهنگی کردی خوندن؛ ردیف اول سالن که همگی مقامات دولتی ترکیه بودن و برخی از تماشاچیان ترک از سالن خارج شدن، حتی تحمل شنیدن یک آهنگ کردی رو هم نداشتن. منم از لج اونا بیشتر و شدیدتر از آهنگ های قبلی خواهران وحدت رو بعد پایان این آهنگ تشویق کردم. اون موقع بود که به عینه متوجه کردستیزی موجود در فرهنگ ترکیه و انکار هر آنچه غیرترکی هست شدم. چه بسیار قتل ها و خشونت هایی که در این چند قرن دامنگیر کردهای ترکیه به صرف ترک نبودن و حتی به جرم حرف زدن به زبان خودشون در معابر برخی شهرهای ترک نشین ترکیه شده.

نمیدونم مهسا و مرجان تعمدا و آگاهانه تو اون فضا کردی خوندن یا نه، ولی در هر حال دست مریزاد بهشون که همزمان صدای ممنوعه ی زنان ایران رو نمیذارن خاموش بشه و هم از کوچکترین فرصتی برای نوا کردن صدای اقلیت های تحت تبعیض در کشور همسایه هم استفاده می کنن.

امشب که همزمان اجرای مشترک عالیم قاسم اف و علیرضا قربانی هست بیشتر از همیشه حسرت اون شب های خاطره انگیز رو خوردم.

قونیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۱۳:۰۳
ویرگول ،،،

او رفته است و آنچه بیش از هر چیزی نیاز داریم بدانیم این است که «چرا؟»

چه بسا هیچگاه واقعا دقیق نفهمیم که چرا دیگری ترکمان کرده است. هر چقدر هم فردی را خوب بشناسیم، در نهایت همه جنبه‌های وجودش برایمان واضح و روشن نخواهد بود. آنچه دیگری می‌گوید شاید صرفا بخشی از آن چیزی باشد که در ذهنش جریان دارد. انگیزه‌های عمیق‌تری که در پس حرف‌ها و رفتارها است برایمان مبهم و تیره باقی می‌مانند و چه بسا حتی برای خودِ او هم اینگونه باشد. یکی از مهارت‌های تاثیرگذار که به ندرت به کار گرفته می‌شود این است که از درون بپذیریم همیشه هم نخواهیم توانست درونیاتِ دیگری را بفهمیم.

در قلمرو روابط، دست‌کم نیمی از افراد مسائل روان‌شناختیِ واکاوی نشده و فراوانی را وارد رابطه‌ها می‌کنند و حتی تحت تاثیر آنها عاشق می‌شوند؛ مسائلی که باعث می‌شود به قدر کافی پیش‌بینی‌پذیر نباشند و به رابطه‌ی خود تعلق صحیح نداشته باشند. اغلب، عشقی که ظاهرا در جستجویش هستند دقیقا همان عشقی است که در بلندمدت نمی‌توانند پذیرای آن باشند، زیرا حس می‌کنند برایشان ناآشنا است. نزاعی وجود دارد بین آنچه در حرف‌هایشان در مورد شریکِ زندگی مطلوبشان می‌گویند و چیزی که در واقع به لحاظ روان‌شناختی قادر به پذیرش آن هستند؛ نزاعی که در نهایت ما هستیم که بی‌خبر از همه جا قربانی‌اش می‌شویم. او در حال بازتولید نسخه‌هایی قدیمی، دردآور و محکوم به شکست بوده است، بی‌آنکه نه ما و نه خودش متوجه این نکته باشد. واقعیت این است که درگیر ماجراهای عشقیِ شخصی و ویرانگرِ کسی دیگر شده‌ایم، که سرآغازهایش به سال‌ها پیش از آشنایی با ما برمی‌گردد. درست است که در واقع نتوانست بر عشقش نسبت به ما وفادار بماند، اما شاید هم، در این مرحله از تکامل عاطفی‌اش و با توجه به بارهایی که گذشته‌ی کاوش‌ ناشده‌اش بر دوش وی گذاشته بود،‌ اساسا قادر نبوده کسی را دوست بدارد.

رنج و سختی ناشی از دلشکستگی صرفا وابسته به این واقعیت اساسی نیست که ترکمان کرده‌اند، بلکه همچنین ارتباط وثیقی دارد با اینکه چگونه ترکمان کرده‌اند. وقتی به شکل بدی ترکمان کرده باشند شدت دردمان بسیار بیشتر خواهد بود. برخی چیزها هستند که قطعا باعث می‌شوند یک جدایی دردناک‌تر و رنج‌آورتر از حد طبیعی‌اش باشد: خیانت، دروغ‌گویی، پرخاشگری، حق به جانب بودن، تنفر، کینه‌جویی و ...

کتاب دلشسکتگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۵۹
ویرگول ،،،

افسردگی رنجی چنان رازآلود و دیرفهم است که حتی مبتلایان به آن خودشان هم بعد از سال‌ها ابتلا با تاخیر زیاد متوجه‌اش می‌شوند، برای اغیار هم که اساسا توصیف و درک آن نشدنی است. تصور رایج از افسردگی آنرا به بی‌میلی، گوشه‌گیری، غمگینی و امثالهم تقلیل می‌دهد؛ حال آنکه فقط کافی است بدانیم هارت کرین، ونسان ون گوگ، واشل لیندسی، سیلویا پلات، آنری دو مونترلان، مارک روتکو، جان بریمن، جک لندن، ارنست همینگوی، ویلیام اینگ، دایان آربوس، تادئوش بوروفسکی، پل سلان، آن سکستون، سرگئی ایسنین، ولادیمیر مایاکوفسکی و ... هنرمندان و نویسندگان شاخصی بودند که افسردگی در نهایت آنها را به خودکشی کشانده است. همین فهرست نشان می‌دهد رنج افسردگی چیزی فراتر از آن کلیشه‌های عمومی است.

علیرغم آنکه این بیماری در میان هر آن کس که بیشتر می‌خواند و بیشتر فکر می‌کند شایع‌تر است، اما کمتر کسی توانسته تجربیات خود از این سگ سیاه ذهنی را بنویسد. ویلیام استایرن نویسنده رمان‌های معروف انتخاب سوفی و اعترافات نات ترنر بعد از تحمل رنج شدید افسردگی توانست سلامت خود را بازیابد و از معدود نویسندگانی است که تجربه شخصی خود از این بیماری استیصال‌آور را مکتوب کرده.

خاطرات افسردگی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۶:۱۳
ویرگول ،،،

 معمولا به نظر می‌رسد این والدین هستند که باید به کودکان بیاموزند اما درس‌های مهمی را می‌توان از کودکان آموخت:

 

 ما موجوداتی وابسته هستیم

یکدندگی آسان است، اینکه بخواهیم استقلال‌مان را بیش از اندازه اعمال کنیم. اما برای بقا، همه ما باید مراقبت و توجه دائمی و طاقت‌فرسا دریافت کنیم. بچه‌ها یادآور این‌اند که هیچ کس خودش را نساخته و بنابراین همه بدهکار والدینمان هستیم.

 

آنچه عشق است

کودکان به ما حقیقی‌ترین، ناب‌ترین و بی‌شائبه‌ترین نوع عشق (عشق ورزیدن بدون انتظار دریافت چیزی در عوضِ آن) را می‌آموزند، تنها به این دلیل که کسی دیگر نیاز به کمک دارد و ما در موقعیتی هستیم که می‌توانیم کمک کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۶:۰۶
ویرگول ،،،

عشق به همان میزان که حس و لذتی بی‌مانند به همراه دارد در عین حال می‌تواند فلاکتی عظیم را سبب شود. کمتر عذابی می‌تواند به پای عذابی که رابطه‌ها علت آن هستند برسد. انسان باید برای درک مصیبت‌هایی که دچارشان می‌شود تلاش کند. این درک باعث می‌شود احساس نکنیم فقط ما هستیم که دچار مصیبت شده‌ایم، در نهایت خواهیم پذیرفت که بعضی مصیبت‌ها جز طبیعی‌ترین اتفاقات عالم هستند. هدف این کتاب پرورش نوعی مهارت هیجانی در خوانندگان است که نامش را می‌توان «واقع‌بینی در عشق» گذاشت، یعنی درک اینکه چه توقعات معقولی می‌توان از عشق و عاشقی داشت و نیز اینکه چرا اغلب اوقات، بی آنکه به بدشانسی یا مشکلات شخصی‌مان ربطی داشته باشد، از عشق و عاشقی خیری نمی‌بینیم.

جامعه معمولا در مورد بسیاری از مشکلات مربوط به عشق و عاشقی بی‌پرده صحبت نمی‌کند و این باعث می‌شود مصائب عشق را طبیعی ندانیم و اغلب فکر می‌کنیم فقط خودمان دچار چنین مکافات‌هایی می‌شویم. وقتی در رابطه‌مان به مشکل بر می‌خوریم فکر می‌کنیم علت این است که طرف‌مان آدم ابلهی است. نتیجه‌گیری معقول‌تر اما آن است که بدانیم قرارمان با یارمان و مسیری که قصد پیمودن آنرا داریم از نوعی است که کمتر کسی در آن موفق می‌شود. ممکن است تصمیم بگیریم از رابطه بیرون بیاییم و به جای تعدیل تصوراتمان درباره عشق و رابطه؛ سراغ آدم جدیدی برویم. به جای مقصر دانستن طرف مقابل باید انگشت اتهام را به سوی عشق نشانه گرفت. عشق به دلیل ماهیت ساختاری آن پدیده‌ای چالش‌برانگیز است و بهتر است به این باور برسیم که پای هیچ دلیل شخصی و منحصر به فردی در میان نیست.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۵:۵۸
ویرگول ،،،

کتاب دیگری از مجموعه کتاب‌های مدرسه زندگی با حرفای غیرمتعارف که هدفش این نیست کلا از شر دعوا خلاص شویم، بلکه تلاش می‌کند راهی برای دعواهای ثمربخش معرفی کند. باید یاد بگیریم خوب دعوا کنیم، نه اینکه اصلا دعوا نکنیم. هرچند واکاوی بیست نوع از دعواهای مرسوم زن و شوهری است ولی در روابط دوستانه هم برخی از این دعواها رخ می‌دهد. این کتاب برای هر آنکس که می‌خواهد خوب دعوا کند مفید است.

مهم‌ترین ایده برای دعواهای سازنده این است که به خودمان یادآوری کنیم همه‌ی ما به حکم طبیعت عمیقا ناقص و ناکامل و گاهی اوقات کاملا دیوانه‌ایم. دشمنِ دعواهای سازنده حس حق به جانب بودن است. اگر روابط با مفروض داشتن این حقیقت پیش بروند که هردو طرف احمق، متزلزل، از بسیاری جهات پرعیب و همیشه نیازمند بخشش‌اند، ثمرات عظیمی به بار خواهد آمد. آنچه ما را تبدیل به هیولا می‌کند، اعتقاد ضمنیِ ما به کمال و بی‌نقصی‌مان است.

اینکه به طور مشخص بابت چه چیزی دچار اختلاف شدید و آزارنده‌ایم ویژه‌ی خودمان است، اما اینکه در زندگی ما چنین اختلافاتی هست، سرنوشت مشترک همه‌ی زوج‌ها است. باید در عین حس اندوه، به تراژدی حیات بشر بخندیم.

دعواهای زن و شوهری

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۷
ویرگول ،،،