ویلیامز ساختار احساسات را الگوهای فرهنگی در حال شکلگیری میداند که هنوز به صورت نهادینه یا رسمی بیان نشدهاند، اما در آثار هنری و ادبیات منعکس میشوند. فیلم فسیل را میتوان مصداقی از این آثار هنری دانست که نشانگر احساسات نوظهوری در جامعه ایران است. فسیل بازسازی احساسی گذشته جامعه ایران بر مبنای وضعیت اکنونش است. این فیلم بیش از آنکه ترسیم کننده جامعه ایران در اواخر دهه 50 و میانه دهه 60 باشد؛ نشانگر احساسات نوظهور در جامعه فعلی ایران است که بر مبنای تجربیات به دست آمده طی سالهای بعد از انقلاب 1357، روایت جدیدی از گذشتۀ خود میسازد.
کریم امینی کارگردان فسیل متولد سال 1365 است و تجربه و خاطره مستقیمی از سالهای روایت شده در فیلمش ندارد ولی از دریچه سینما و در پرتو تجربه زیسته اکنونش در حال روایتی از گذشته است که به نوعی تبارشناسی وضعیتی محسوب میشود که به شرایط کنونی جامعه ایران انجامیده است. هم نسلان کارگردان دهه شصتی فیلم تا همین چند سال پیش با خوانش نوستالژیک خاطرات و اشیای دهه شصت و هفتاد در حال مرور دوران کودکی و نوجوانی خود بودند ولی اینک یک دهه نیز عقبتر برگشتهاند و خوانش نوستالژیک را به دهه پنجاه نیز تعمیم دادهاند. همان خوانش نوستالژیک دهه هفتاد و هشتاد را نیز میشد نشانهای از حسرت برای گذشته و احساسات نوظهور دانست که اینک با حسرت خوردن برای دهه پنجاه و دوران پیش از انقلاب 57 آشکارا معنای سیاسی به خود گرفته است.
[منتشر شده در مجله سه کنج]
امروزه دیوارهای مرزی تبدیل به پدیدهای رایج در مدیریت مرزهای بین کشورها شده است، به حدی رایج که معمولا اغلب مدافعان آن؛ دلیل مشروعیت و کارآمدی دیوارهای مرزی را همین رایج بودن آن در سراسر جهان عنوان میکنند! در این نوشتار با نگاهی انتقادی ضمن مرور تجربه احداث دیوارهای مرزی در برخی کشورها نشان داده شده که دیوارها چگونه خلاف تصور رایج سازندگان آنها به کاهش اقتدار و زوال حاکمیت دولتها منجر میشوند.
میتوان گفت در حال حاضر دیوار مرزی آمریکا-مکزیک و همینطور دیوارهای حائل اسرائیل در مناطق اشغالی فلسطین معروفترین، رسانهایترین و بدنامترین دیوارهای مرزی جهان هستند. صدها دیوار مرزی دیگر هم در سراسر جهان وجود دارد اما این دو دیوار در رسانهها و افکار عمومی بیش از همه مشهورتر و منفورتر هستند. نکتۀ اشتراک مهم این دو دیوار در آن است که پیمانکار و فناوری مشابهی دارند و برای دفاع از ضرورت احداث خود به یکدیگر استناد میکنند! عربستان در مرزهای خود با یمن و عراق، آفریقای جنوبی در مرز زیمباوه، هند در مرز با پاکستان و بنگلادش و برمه، ازبکستان در مرز با قرقیزستان، ترکمنستان در مرز با ازبکستان، ترکیه در مرز با ایران و عراق، دیوار مشترک تایلند و مالزی، دیوار مصر در مرز با نوار غزه، چین در مرز با کره شمالی، دیوار سه لایه دور منطقه تحت محاصره اسپانیاییها در خاک مراکش، دیوار دور محلههای سفیدپوست نشین طبقه متوسط برای جداسازی از محلههای مهاجرین آفریقایی در شهر پادووا ایتالیا، دیوار منطقه سبز در بغداد، برزیل در مرز با پاراگوئه، امارات در مرز با عمان، موانع امنیتی اسرائیل در صحرای سینا با مصر، کویت در مرز با عراق و صدها مورد دیگر؛ نمونههایی از این قبیل دیوارها هستند.
دیوارهای مرزی در سراسر جهان به دلایل و بهانههای مختلف ساخته میشوند، توجیهاتی که دولتمردان مدافع ساخت آنها بیان میکنند اغلب ممانعت از ورود موارد زیر است: مهاجران، مردمان فقیر، کارگران، پناهجویان، جنگزدگان، مواد مخدر، سلاح، کالاهای قاچاق، تروریستها، اختلاط قومی یا مذهبی. همۀ دولتها از دموکراتیک تا دیکتاتوری، از توسعهیافته تا در حال توسعه، از چپ تا لیبرال، از لائیک تا دینی و ... فارغ از ویژگیهای متفاوتشان در دیوارکشی اتفاق نظر دارند.
این روزها که شاهد نسلکشی اسرائیل و انسانیتزدایی از فلسطینیها هستیم؛ دیدن رفتار و گفتار بخشی از جامعه و حاکمیت ایران با مهاجرین افغانستانی بیش از پیش بر اندوه و خشم و ناامیدی آدمی دامن میزند. تنها شباهت این دو رخداد در همزمانی وقوع آنها نیست؛ بلکه در اندیشه و ایدئولوژی یکسانی است که با انسانیتزدایی از فلسطینیها و افغانستانیها معتقد به اخراج آنهاست. حرف مشترک صهیونیسم و قائلین به اخراج مهاجرین افغانستانی تفاوت چندانی باهم ندارد: «این سرزمین من است و دیگری باید برود»، تفاوت فقط در ابزار و روش است وگرنه مدعا همان است. مقایسۀ نسلکشی صهیونیسم و اخراج مهاجرین افغانستانی قیاسی معالفارق نیست؛ بلکه اندیشهای است که فقط شدت و مکان اجرای آن فرق میکند و هر دو استدلالها، ارزشها و اهداف مشابهی دارند. هر دو با «دیگری»سازی و طرد گروهی از انسانها قائل به فرودستی «دیگری» و برتری و اولویت خویش است. اندیشهای که قوم یهود را قوم برگزیده میداند ترجمان غلیظتر اندیشهای که میگوید: «هنر نزد ایرانیان است و بس».
نتیجه و پیامد نسلکشی تمام عیار اسرائیل در فلسطین و اوجگیری پروپاگاندا علیه افغانستانیها در ایران یکسان است. در هر دو پدیده با موجی از انسانزدایی، تولید نفرت، دیگریسازی، نژادپرستی، طرد کردن، خودشیفتگی جمعی، منافع اقتصادی، ذهنیت ایدئولوژیک، هراسافکنی و ... مواجهیم.
هر دو این رخدادها چنان غیرانسانی و غیراخلاقی است که نمیتوان خشمگین نشد و ادعای بیطرفی علمی داشت. نمیتوان سکوت کرد و در کناره به مشاهده و مطالعۀ صرف آنها پرداخت. این روزها مهاجرین افغانستانی در ایران بیپناهی بیسابقه، مظلومیت مضاعف و مصائب متعددی را به مانند مردم فلسطین، لبنان، یمن و سوریه تجربه میکنند. افغانستانیها شاید در ایران زیر بمباران جنگندههای نظامی نباشند ولی قطعا زیر بمباران رسانهای، آزار سیستماتیک و تبعیض نهادینهای هستند که خواهان بازگشت آنها به زیر آوار اندیشۀ سیاه طالبان و داعش است. به راستی چه تفاوتی میان اندیشۀ طالبانی که زنان را از تحصیل محروم میکند با اندیشۀ ایرانیانی است که معتقدند کودکان افغان نباید در مدارس ایرانی درس بخوانند؟ چه فرقی است میان صهیونیسمی که نرخ باروری فلسطینیها را خطری برای بقای اسرائیل میداند؛ با بمباران رسانههای ایرانی که نرخ باروری مهاجرین افغانستانی را خطری برای جمعیت ایران بازنمایی میکند؟ چه فرقی است میان سیاست ممنوعیت برخی استانهای ایران برای اقامت و تردد مهاجرین افغانستانی با سیاستی که فلسطینیها را در زندان بزرگی به نام غزه و کرانه باختری محبوس میکند و برای تردد بین شهرها آنها را از میان انبوهی از ایست بازرسیها عبور میدهد؟ چه فرقی است میان سیاستی که پیرامون فلسطینیها دیوار حائل میکشد با سیاستی که در مرزهای شرقی دیوار بتونی میسازد؟ چه فرقی است میان ذهنیتی که مهاجرین افغان را عامل تمام جرایم و آسیبهای اجتماعی ایران میداند؛ با ذهنیت صهیونیسمی که فلسطینیها را وحشی و انساننما خطاب میکند؟
مشخصات کتاب
دربارة فلسطین، نوام چامسکی و ایلان پایه، ترجمة محسن عسکری جهقی، نشر ثالث، چاپ چهارم ۱۴۰۲، ۲۵۸ صفحه، قیمت ۲۲۰۰۰۰ تومان
نوام چامسکی و ایلان پایه از شاخصترین اندیشمندانی هستند که در چند دهة اخیر مطالعات و کنشگری بسیاری برای آزادی فلسطین داشتهاند. یهودی بودن و تجربة زیستة آنها از زندگی در فلسطین اشغالی؛ موجب شده شناخت مستقیم و بیواسطهای از عملکرد دولت اسرائیل و اندیشة صهیونیسم داشته باشند و به همین دلیل کتابی که حاصل اندیشه و نظرات مشترک آنهاست، حاوی نکات مهم بسیاری است.
این کتاب به نوعی ادامة کتاب «غزه در بحران» محسوب میشود که حاصل گفتگوی مکتوب این دو اندیشمند است. کتاب «غزه در بحران» نیز توسط محسن عسکری جهقی ترجمه و نشر ثالت آن را منتشر کرده است.
کتاب «دربارة فلسطین» دارای دو بخش است، در بخش اول پنج گفتگوی مشترک میان ایلان پایه و نوام چامسکی آمده است و در بخش دوم، هشت مقالة منفرد از این دو اندیشمند منتشر شده است. بخش اول کتاب که شامل گفتگوهای مشترک این دو است، در سه فصل اصلی دربارة «گذشته»، «اکنون» و «آینده» مسئلة فلسطین ساماندهی شده است. عنوان دو فصل دیگر این بخش «درون اسرائیل» و «درون ایالات متحد آمریکا» است.
[این یادداشت دی ۱۴۰۰ نوشته شده و دادههای آن مربوط به آن تاریخ است.]
از زمان اعلام رسمی نخستین مورد ابتلا به ویروس کرونا در ایران در 30 بهمن 1398 تاکنون قریب به دو سال گذشته است. اهمیت و اضطراب فراگیر پدیده آمده از همهگیری کرونا در جامعه به حدی بود که از جمله مطالبات اصلی جامعة ایران در دو سال اخیر در کنار مسائل اقتصادی؛ مقابله با این ویروس بود. به دلیل ناشناخته بودن این ویروس و همچنین بیتجربگی اغلب کشورها در مقابله با بیماریهای فراگیر، در ابتدای همهگیری حکمرانان برخی کشورها از جمله انگلستان و سوئد برنامه خود برای مقابله با این ویروس را ایمن جمعی حاصل از شیوع آن در جامعه اعلام کردند؛ اما با گذشت زمان و نرخ بالای مرگ و میر ناشی از ابتلا به این ویروس و سایر تبعات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن به سرعت مشخص شد که سیاست ایمنی ناشی از ابتلای جمعی اشتباه هست و واکسیناسیون تنها مسیر صحیح برای مقابله با گسترش این ویروس است.
از پاییز ۱۳۹۹ بود که سرانجام تلاشهای دانشمندان برای ساخت واکسن کرونا به حد قابل قبولی از اطمینان رسید و برخی واکسنها مجوزهای استفادة اضطراری در کشورهای غربی گرفتند. روند علمی و کلی ساخت واکسن و داروها (تمامی واکسنها و داروها، نه فقط کرونا) در جهان اینگونه است که برخی کشورها با مشارکت مادی و انسانی در فرایند ساخت آن دارو یا واکسن در اولویت نخست دریافت آن دارو یا واکسن در صورت موفقیت آزمایشها قرار میگیرند، یعنی یا در فرایند مطالعاتی و آزمایشگاهی سرمایهگذاری مادی میکنند یا برخی از شهروندان آن کشور به صورت داوطلبانه در مراحل کارآزمایی بالینی شرکت میکنند و بدین صورت ضمن پذیرش ریسک امکان شکست علمی آن فرایند، در سود و زیان حاصل از تحقیقات علمی ساخت واکسن یا دارو شریک میشوند. ایران چون مشارکتی در فرایند ساخت این واکسنها نداشت طبیعتا در مراحل آغازین صدور مجوز جهانی استفاده اضطراری از برخی واکسنها در اولویت دریافت واکسن هم قرار نمیگرفت اما برای مثال امارات متحده عربی هم در تامین سرمایه مالی مطالعات ساخت واکسن مشارکت کرده بود و هم هزاران نفر از شهروندان این کشور در کارآزمایی بالینی واکسن سینوفارم چین مورد آزمایش قرار گرفته بودند و از همین رو بعد از موفقیت علمی این واکسن در اولویت دریافت آن قرار گرفتند و خیلی سریع توانستند اکثریت شهروندان کشورشان را واکسینه کنند.
مشخصات کتاب
با بیماری در قدرت: سردمداران مریض و پریشاناحوال در ۱۰۰ سال اخیر، دیوید اُوِن، ترجمه صنعان صدیقی، انتشارات فرهامه، ۵۶۳ صفحه، سال انتشار ۱۴۰۰، قیمت 140 هزار تومان.
معرفی
نویسندة کتاب دیوید اُوِن پزشک متخصص مغز و اعصاب است که دستی در سیاست هم داشت و بیش از پنج سال وزیر بهداشت و وزیر خارجة بریتانیا بود. اُوِن هشت سال رهبری حزب سوسیالدموکرات بریتانیا را نیز بر عهده داشت. او در این کتاب بهخوبی با استفاده از دانش خود بهعنوان پزشک متخصص مغز و اعصاب و همچنین فردی که چندین سال وزیر خارجة بریتانیا بوده و با بسیاری از رهبران جهان تعامل مستقیم داشته؛ به مطالعة رفتار و تصمیمات رهبران کشورهای مختلفی پرداخته که همزمان با حضور در قدرت، مبتلا به بیماریهای جدی بودهاند.
این کتاب به مطالعة تأثیر بیماری رهبر یک حکومت بر روند تاریخ، نحوة تصمیمگیری آن رهبرِ بیمار، خطرات نهفته در بیماریای که پنهان نگاه داشته شده، دشواری کنار گذاشتن رهبر بیمار در دیکتاتوریها و حتی در دموکراسیها و مهمتر از همه اولویتدهی حکومت بهسلامتی رهبرِ بیمار یا سلامتِ کشور و مردم پرداخته است.
این کتاب نشان میدهد استرسها و فشارهای روانی بسیاری که رهبران در جریان حکمرانی با آن مواجه میشوند تأثیر چشمگیری در ابتلای آنها به بیماریهای جسمی دارد. اُوِن در مقدمة کتاب میگوید وقتی وزیر خارجة بریتانیا شد بهطور مستقیم با رهبرانی در سراسر دنیا مواجه شد که به نظر میرسید بیماری آنها تأثیر قابلتوجهی بر تصمیماتشان گذاشته و ازاینرو به مطالعه دربارة سطحی که به میزانِ آن بیماری میتواند بر فرآیندهای حکومتی و تصمیمگیری سران حکومت تأثیر گذارد و کار احمقانه، در معنای حماقت، بلاهت یا بیتوجهی انجام دهند، علاقهمند شد.
[گزارشی مختصر از سخنرانی، منتشر شده در وبسایت حوزه هنری]
محمد فکری، دانش آموخته کارشناسی ارشد جامعهشناسی انقلاب اسلامی، در نشست «جامعهشناسی شعارهای طنز جنبشهای اجتماعی» که در قالب همایش هویت زبانی ناآرامی، عصر پنجشنبه ۵ آبان ۱۴۰۱ در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد، به کارکردهای مختلف شعارهای طنز و فحشها در جنبشهای اجتماعی پرداخت.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، محمد فکری، در ابتدا ضمن اشاره به فراگیر بودن و مشابهبودن شعارهای طنز در ناآرامیهای اخیر و دوران انقلاب اسلامی خاطر نشان کرد: در پژوهشی که درباره شعارهای طنز دوران انقلاب اسلامی و شعارهای دورههای اخیر بود، خواستم که فقط شعارهای طنز را بررسی کنم ولی در حین این پژوهش، کارم به فحش ها هم کشیده شد، چون فاصلهگذاری بین شعارهای طنز و فحش چندان ممکن نیست و مختص یک جامعه و یک دوره هم نیستند. خیلی از شعارهای اخیر در آن موقع هم بوده و این نسل آنها را به روز کرده است.
هفته اول مهر که میشه یاد مهر 1396 میفتم؛ روزگاری که هر شب میرفتم فستیوال موسیقی عرفانی قونیه. از ایران هم در سال های مختلف این فستیوال محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، علیرضا قربانی، همایون شجریان و.... اجرا داشتن. سال 1396 اجرای مهسا وحدت و مرجان وحدت بود، تنها باری که تونستم صدای زنده ی زنان هنرمند ایرانی رو بشنوم. دو شب قبلش هم اجرای میر اعلم میر اعلم اف از جمهوری آذربایجان بود و این حس که صدای مهسا و مرجان و میراعلم هردو بخشی انکارناپذیر و بایسته از هویت و فرهنگ زیستهی منه.
مهسا و مرجان وحدت وقتی آهنگی کردی خوندن؛ ردیف اول سالن که همگی مقامات دولتی ترکیه بودن و برخی از تماشاچیان ترک از سالن خارج شدن، حتی تحمل شنیدن یک آهنگ کردی رو هم نداشتن. منم از لج اونا بیشتر و شدیدتر از آهنگ های قبلی خواهران وحدت رو بعد پایان این آهنگ تشویق کردم. اون موقع بود که به عینه متوجه کردستیزی موجود در فرهنگ ترکیه و انکار هر آنچه غیرترکی هست شدم. چه بسیار قتل ها و خشونت هایی که در این چند قرن دامنگیر کردهای ترکیه به صرف ترک نبودن و حتی به جرم حرف زدن به زبان خودشون در معابر برخی شهرهای ترک نشین ترکیه شده.
نمیدونم مهسا و مرجان تعمدا و آگاهانه تو اون فضا کردی خوندن یا نه، ولی در هر حال دست مریزاد بهشون که همزمان صدای ممنوعه ی زنان ایران رو نمیذارن خاموش بشه و هم از کوچکترین فرصتی برای نوا کردن صدای اقلیت های تحت تبعیض در کشور همسایه هم استفاده می کنن.
امشب که همزمان اجرای مشترک عالیم قاسم اف و علیرضا قربانی هست بیشتر از همیشه حسرت اون شب های خاطره انگیز رو خوردم.
او رفته است و آنچه بیش از هر چیزی نیاز داریم بدانیم این است که «چرا؟»
چه بسا هیچگاه واقعا دقیق نفهمیم که چرا دیگری ترکمان کرده است. هر چقدر هم فردی را خوب بشناسیم، در نهایت همه جنبههای وجودش برایمان واضح و روشن نخواهد بود. آنچه دیگری میگوید شاید صرفا بخشی از آن چیزی باشد که در ذهنش جریان دارد. انگیزههای عمیقتری که در پس حرفها و رفتارها است برایمان مبهم و تیره باقی میمانند و چه بسا حتی برای خودِ او هم اینگونه باشد. یکی از مهارتهای تاثیرگذار که به ندرت به کار گرفته میشود این است که از درون بپذیریم همیشه هم نخواهیم توانست درونیاتِ دیگری را بفهمیم.
در قلمرو روابط، دستکم نیمی از افراد مسائل روانشناختیِ واکاوی نشده و فراوانی را وارد رابطهها میکنند و حتی تحت تاثیر آنها عاشق میشوند؛ مسائلی که باعث میشود به قدر کافی پیشبینیپذیر نباشند و به رابطهی خود تعلق صحیح نداشته باشند. اغلب، عشقی که ظاهرا در جستجویش هستند دقیقا همان عشقی است که در بلندمدت نمیتوانند پذیرای آن باشند، زیرا حس میکنند برایشان ناآشنا است. نزاعی وجود دارد بین آنچه در حرفهایشان در مورد شریکِ زندگی مطلوبشان میگویند و چیزی که در واقع به لحاظ روانشناختی قادر به پذیرش آن هستند؛ نزاعی که در نهایت ما هستیم که بیخبر از همه جا قربانیاش میشویم. او در حال بازتولید نسخههایی قدیمی، دردآور و محکوم به شکست بوده است، بیآنکه نه ما و نه خودش متوجه این نکته باشد. واقعیت این است که درگیر ماجراهای عشقیِ شخصی و ویرانگرِ کسی دیگر شدهایم، که سرآغازهایش به سالها پیش از آشنایی با ما برمیگردد. درست است که در واقع نتوانست بر عشقش نسبت به ما وفادار بماند، اما شاید هم، در این مرحله از تکامل عاطفیاش و با توجه به بارهایی که گذشتهی کاوش ناشدهاش بر دوش وی گذاشته بود، اساسا قادر نبوده کسی را دوست بدارد.
رنج و سختی ناشی از دلشکستگی صرفا وابسته به این واقعیت اساسی نیست که ترکمان کردهاند، بلکه همچنین ارتباط وثیقی دارد با اینکه چگونه ترکمان کردهاند. وقتی به شکل بدی ترکمان کرده باشند شدت دردمان بسیار بیشتر خواهد بود. برخی چیزها هستند که قطعا باعث میشوند یک جدایی دردناکتر و رنجآورتر از حد طبیعیاش باشد: خیانت، دروغگویی، پرخاشگری، حق به جانب بودن، تنفر، کینهجویی و ...
افسردگی رنجی چنان رازآلود و دیرفهم است که حتی مبتلایان به آن خودشان هم بعد از سالها ابتلا با تاخیر زیاد متوجهاش میشوند، برای اغیار هم که اساسا توصیف و درک آن نشدنی است. تصور رایج از افسردگی آنرا به بیمیلی، گوشهگیری، غمگینی و امثالهم تقلیل میدهد؛ حال آنکه فقط کافی است بدانیم هارت کرین، ونسان ون گوگ، واشل لیندسی، سیلویا پلات، آنری دو مونترلان، مارک روتکو، جان بریمن، جک لندن، ارنست همینگوی، ویلیام اینگ، دایان آربوس، تادئوش بوروفسکی، پل سلان، آن سکستون، سرگئی ایسنین، ولادیمیر مایاکوفسکی و ... هنرمندان و نویسندگان شاخصی بودند که افسردگی در نهایت آنها را به خودکشی کشانده است. همین فهرست نشان میدهد رنج افسردگی چیزی فراتر از آن کلیشههای عمومی است.
علیرغم آنکه این بیماری در میان هر آن کس که بیشتر میخواند و بیشتر فکر میکند شایعتر است، اما کمتر کسی توانسته تجربیات خود از این سگ سیاه ذهنی را بنویسد. ویلیام استایرن نویسنده رمانهای معروف انتخاب سوفی و اعترافات نات ترنر بعد از تحمل رنج شدید افسردگی توانست سلامت خود را بازیابد و از معدود نویسندگانی است که تجربه شخصی خود از این بیماری استیصالآور را مکتوب کرده.
معمولا به نظر میرسد این والدین هستند که باید به کودکان بیاموزند اما درسهای مهمی را میتوان از کودکان آموخت:
ما موجوداتی وابسته هستیم
یکدندگی آسان است، اینکه بخواهیم استقلالمان را بیش از اندازه اعمال کنیم. اما برای بقا، همه ما باید مراقبت و توجه دائمی و طاقتفرسا دریافت کنیم. بچهها یادآور ایناند که هیچ کس خودش را نساخته و بنابراین همه بدهکار والدینمان هستیم.
آنچه عشق است
کودکان به ما حقیقیترین، نابترین و بیشائبهترین نوع عشق (عشق ورزیدن بدون انتظار دریافت چیزی در عوضِ آن) را میآموزند، تنها به این دلیل که کسی دیگر نیاز به کمک دارد و ما در موقعیتی هستیم که میتوانیم کمک کنیم.
عشق به همان میزان که حس و لذتی بیمانند به همراه دارد در عین حال میتواند فلاکتی عظیم را سبب شود. کمتر عذابی میتواند به پای عذابی که رابطهها علت آن هستند برسد. انسان باید برای درک مصیبتهایی که دچارشان میشود تلاش کند. این درک باعث میشود احساس نکنیم فقط ما هستیم که دچار مصیبت شدهایم، در نهایت خواهیم پذیرفت که بعضی مصیبتها جز طبیعیترین اتفاقات عالم هستند. هدف این کتاب پرورش نوعی مهارت هیجانی در خوانندگان است که نامش را میتوان «واقعبینی در عشق» گذاشت، یعنی درک اینکه چه توقعات معقولی میتوان از عشق و عاشقی داشت و نیز اینکه چرا اغلب اوقات، بی آنکه به بدشانسی یا مشکلات شخصیمان ربطی داشته باشد، از عشق و عاشقی خیری نمیبینیم.
جامعه معمولا در مورد بسیاری از مشکلات مربوط به عشق و عاشقی بیپرده صحبت نمیکند و این باعث میشود مصائب عشق را طبیعی ندانیم و اغلب فکر میکنیم فقط خودمان دچار چنین مکافاتهایی میشویم. وقتی در رابطهمان به مشکل بر میخوریم فکر میکنیم علت این است که طرفمان آدم ابلهی است. نتیجهگیری معقولتر اما آن است که بدانیم قرارمان با یارمان و مسیری که قصد پیمودن آنرا داریم از نوعی است که کمتر کسی در آن موفق میشود. ممکن است تصمیم بگیریم از رابطه بیرون بیاییم و به جای تعدیل تصوراتمان درباره عشق و رابطه؛ سراغ آدم جدیدی برویم. به جای مقصر دانستن طرف مقابل باید انگشت اتهام را به سوی عشق نشانه گرفت. عشق به دلیل ماهیت ساختاری آن پدیدهای چالشبرانگیز است و بهتر است به این باور برسیم که پای هیچ دلیل شخصی و منحصر به فردی در میان نیست.
کتاب دیگری از مجموعه کتابهای مدرسه زندگی با حرفای غیرمتعارف که هدفش این نیست کلا از شر دعوا خلاص شویم، بلکه تلاش میکند راهی برای دعواهای ثمربخش معرفی کند. باید یاد بگیریم خوب دعوا کنیم، نه اینکه اصلا دعوا نکنیم. هرچند واکاوی بیست نوع از دعواهای مرسوم زن و شوهری است ولی در روابط دوستانه هم برخی از این دعواها رخ میدهد. این کتاب برای هر آنکس که میخواهد خوب دعوا کند مفید است.
مهمترین ایده برای دعواهای سازنده این است که به خودمان یادآوری کنیم همهی ما به حکم طبیعت عمیقا ناقص و ناکامل و گاهی اوقات کاملا دیوانهایم. دشمنِ دعواهای سازنده حس حق به جانب بودن است. اگر روابط با مفروض داشتن این حقیقت پیش بروند که هردو طرف احمق، متزلزل، از بسیاری جهات پرعیب و همیشه نیازمند بخششاند، ثمرات عظیمی به بار خواهد آمد. آنچه ما را تبدیل به هیولا میکند، اعتقاد ضمنیِ ما به کمال و بینقصیمان است.
اینکه به طور مشخص بابت چه چیزی دچار اختلاف شدید و آزارندهایم ویژهی خودمان است، اما اینکه در زندگی ما چنین اختلافاتی هست، سرنوشت مشترک همهی زوجها است. باید در عین حس اندوه، به تراژدی حیات بشر بخندیم.