ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

ویرگول برای نرسیدن به نقطه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

انجمن جامعه شناسی 18 آذر 1393 نشستی با عنوان «پدیدار شناسی فرهنگی یک مرگ؛ بررسی جامعه شناختی پدیده درگذشت مرتضی پاشایی» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار کرد. یک روز قبل از آن هم در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی سه تن دیگر از جامعه شناسان درباره این پدیده سخن گفته بودند. در نشست دانشگاه علامه نبودم ولی توانستم در نشست انجمن جامعه شناسی شرکت کنم. حمیدرضا جلایی پور، سعید ذکایی، محمود شهابی، نعمت الله فاضلی، سعید منتظرقائم و محمدامین قانعی راد در این نشست سخن گفتند و در پایان نشست هم دوباره آتشفشان فرانکفورتی یوسف اباذری فوران کرد.

وقتی مراسم یادبود مرتضی پاشایی به شکلی غیرمنتظره با حضور گسترده جمعیت مواجه شد، تحلیل های متعددی از این رخداد ارائه شد که به نظرم تحلیل های ارائه شده در این جلسه قوی ترین و دقیق ترین این تحلیل ها بود. چه جلایی پور که این پدیده را نوعی جنبش اجتماعی دانست، چه ذکایی و شهابی که به تعبیر نعمت الله فاضلی تمام ذراتخانه مطالعات فرهنگی را برای تحلیل این پدیده به کار گرفتند، چه نعمت الله فاضلی که از سه مرتضی پاشایی در جامعه ایران سخن گفت، چه منتظرقائم که از سرطان و آنچه که در مراسم سوگواری مرتضی پاشایی نبود سخن گفت و چه قانعی رادی که تاکیدش بر نادیده گرفته شدن آفرینندگان این جریان تا پیش از وقوعش بود.

شش سخنران اعلام شده اینها بودند ولی بدون شک تمام نشست تحت تاثیر سخنان شخصی قرار گرفت که قرار نبود در این نشست سخن بگوید. یوسف اباذری که به خاطر تفاوت رویکردش با انجمن جامعه شناسی (و البته تمام جامعه شناسی ایران) در برنامه هایی اینچنین حاضر نمی شود برخلاف همیشه بعد از پایان اولین سخنرانی (جلایی پور) به سالن آمد و تمامی سخنرانی های بعدی را گوش داد. از همین حضور غیرمعمول اباذری مشخص بود که او بی دلیل نیامده است و سخنی دارد. در پایان جلسه قانعی راد از اباذری خواست حال که از ابتدا در جلسه بوده اگر سخنی دارد بگوید و همین دعوت باعث شد تا یکبار دیگر اباذری فوران کند.

شاید تشبیه اباذری به «آتشفشان جامعه شناسی ایران» گویاترین توصیف درباره او باشد. اباذری معمولا در عرصه عمومی کم سخن می گوید و کمتر از آن هم می نویسد و جز کلاس های درسش به سختی می توان سخنی از او شنید یا خواند و به همین دلیل باید او را تعبیر به آتشفشانی خاموش کرد ولی این آتشفشان خاموش گهگاه آنچنان می غرد و فوران می کند که گدازه های آن جامعه شناسی ایران را تحت تاثیر قرار می دهد. فارغ از تفاوت رویکردی اباذری دیگر تفاوت مهم او با سایر جامعه شناسان ایران اخلاق تند و زبان بی محابای اوست که از این جهت او را شبیه سی رایت میلز می کند. ترکیب اخلاق میلزی و رویکرد همیشه فرانکفورتی از اباذری یک جامعه شناس منحصر به فرد ساخته است. نگاه انتقادی به جامعه ایران و تحلیل آن از این منظر سنت همیشگی اباذری است و پیوند این رویکرد انتقادی با اخلاق سی. رایت میلزی او؛ از اباذری یک جامعه شناس آتشفشانی می سازد که کسی را جرات نقد دیدگاه هایش نیست.

در نشست پدیدار شناسی فرهنگی مرگ مرتضی پاشایی هم اباذری با تندی و انتقادی سخن گفت. هر چند به شخصه با تحلیلش موافق نیستم و سخنان تمامی سخنرانان پیش از او برایم قابل قبول تر بود اما هشدار نسبت به «سیاست زدایی از جامعه ایران» که تاکید اصلی اباذری بر آن بود نکته مهمی است و باید جدی گرفته شود، هرچند که به نظرم مرگ مرتضی پاشایی مثال قابل قبولی برای آن نیست. اگر این هشدار نسبت به «سیاست زدایی از جامعه ایران» را اباذری در جای مرتبط‌تری می‌زد و شواهد بهتری برای آن می‌آورد بیشتر قابل پذیرش بود.

«سیاست زدایی از جامعه» مفهوم مهمی است که بدون شک طرح و توجه به آن یکی دیگر از ایده های ناب اباذری است. ایده هایی که از مشخصه های اصلی خرد جامعه شناسی اوست.

*****

متن کامل سخنان اباذری در نشست پدیدارشناسی مرگ مرتضی پاشایی

«اول با یک تذکر شروع می کنم. حدود یک ماه پیش فیلم مستندی با عنوان «ماهی ها در سکوت می میرند» ساخته یاسر عرب از تلویزیون پخش شد که در آن نشان می داد مردم سیستان و بلوچستان در حال مرگ هستند، بچه هایشان را بغل می کنند و چون جایی را ندارند بروند در راه ها می میرند، دیوانگان و مجانینی که از فشار زندگی دیوانه شده اند در سطح شهر پراکنده اند، با بعضی شان صحبت می کرد. مردم غذا ندارند که بخورند. تمام مسئولین استانی که صحبت می کردند می گفتند که اگر دولت تا دو ماه دیگر به اینجا نرسد این استان خواهد مرد، این فیلم را تلویزیون نشان داد و نکته جالب برای من این است که هیچ کس، هیچ کس به این فیلم کوچک ترین توجهی نکرد و حتی شما هم که اینجا هستید نمی دانید که چنین فیلمی ساخته شده و نمایش داده شده. این فیلم درباره زندگی و مرگ یک استان این مملکت است که یک زمانی فراهم کننده گندم این مملکت بود. بنابراین میخواهم بگویم که مودهای اجتماعی چه شکلی می آیند و می خواهند مسائل واقعی را که ما با آنها مواجه هستیم از ذهن ما ببرند. اما این مودها حقیقی اند، واقعی اند. این آقایی که عکسش را اینجا زده اند یک خواننده پاپ هست. پاپ در اسکیل موسیقی یعنی مبتذل ترین نوع موسیقی جهان و این آقا یکی از مبتذل ترین افرادی بود که این موسیقی پاپ را می خواند. می گویند موسیقی اش را تحلیل نکن، من چطور میتوانم موسیقی آدمی را که مرده تحلیل نکنم؟ من دادم فرمت موسیقی این آدم را یک موسیقی دان تحلیل کرده. مبتذل محض است. ما پاپی داریم که پیچیده است. این ساده ترین، مسخره ترین، احمقانه ترین نوع موسیقی است. صدای فالش، موسیقی مسخره، شعر مسخره تر. بنابراین من چطور میتوانم چنین چیزی را تحلیل نکنم. و برای من خیلی جالبه که یک ملتی، یک میلیون نفر می افتند به این ابتذال. می افتند به ابتذالی که می روند در مجلس ترحیم یک همچین خواننده مسخره ای شرکت می کنند، گریه می کنند، توی سرشان می زنند و یک نفر توی فیسبوک می نویسد من تا ابد می سوزم. صحبت من اینه که چرا مردم ایران به این افلاس افتادند. چطور مردم ایران به این فلاکت افتاند؟ اینجاست که تحلیل خیلی مهم است.

برای این کار اتفاقاتی رخ داد؛ ابتدا دولت یا حکومت بر مبنای یک سری فعل و انفعالات سیاسی ترجیح داد تا یکسری ورزشکار را بیاورد چون فکر میکرد که اینها محبوبیت مردمی دارند، محوبیت اینها بر مبنای همین محبوبیت مبتذلی است که برای مرتضی پاشایی وجود دارد. کشتی گیر و کاراته کار را چپاندند در مجلس و شورای شهر تا یک عده سیاست مدار را بیرون بکنند. مرحله دوم که شروع شد بازیگران و نوازندگان و خوانندگان پاپ بودند، خانم هدیه تهرانی در مراسم آن یکی شرکت کرد، خانم مهتاب کرامتی در مراسم آقای روحانی شرکت کرد. متوسل شدند به خوانندگان پاپ تا سیاست واقعی را در این مملکت راه نیندازند. وقتی می گویم این کار را می کنند منظورم این نیست که کسی این کار را می کند، این ساختار است، یعنی وقتی قرار است سیاست زدایی شود لاجرم این وقایع پیش می آید. متوسل شده می شود به خوانندگان پاپ تا جای سیاست واقعی را بگیرند. متوسل می شوند یه یک عده کاراته باز و کشتی گیر که مقامشان در جای دیگر محترم تا بروند به صندلی فلان جا تکیه بدهند و برای مردم تهران تصمیم بگیرند. کسی که مطلع است آقای دکتر راغفر که گلر تیم ملی بود به من گفت خیلی از اینها به نان شب محتاج بودند ولی الان صاحب پاساژ عظیم فلان شده اند. اینهم برای اینکه بفهمید چه اتفاقی میفتد.

و اما در مورد این ماجرا. [مرتضی پاشایی] این ماجرا بسیار ساده است. آقای دکتر [قانعی راد] به نکته خوبی اشاره کردند [دکتر قانعی راد در سخنرانی خود گفت در پیش از انقلاب مردم تنها برای سه نفر تشییع جنازه باشکوهی برگزار کردند: برای یک خواننده زن، آیت الله بروجردی و غلامرضا تختی] آن کسی که اولین تشییع جنازه بزرگ برایش انجام شد برای زنی بود به اسم مهوش. مهوش به شیوه دوستانی که میگویند باختین باختین، میامد ماتحتش را می کرد به طرف مردم می گفت این ماتحت کجه؟ مردم در یک دیالوگ خیلی باختینی میگفتند کی میگه کجه؟ اونم میگفت مادرشوهر، مردم هم میگفتن با تو لجه. اتفاق خیلی باختینی بود، با ملاک های فعلی مهوش تن خیلی گروتسکی داشت، چاق و فلان و از این حرفا. باختین را نکشانید به چیزهای عجیب و غریب، باختین همین خانم مهوش بود. بعد از کودتای سال 1332 لات ها برای مهوش یک تشییع جنازه مفصل گرفتند، بعد کسانی که در آن فرهنگ مورد اتهام قرار گرفتند سوسول ها بودند، یعنی کیا؟ همین پاپ خوان ها. در ابتدای انقلاب همین پاپ خوان ها مورد اتهام قرار گرفتند و گفتند اینها سوسول هستند. چه اتفاقی افتاد؟ لات و سوسول دست به دست هم دادند یعنی پاپ خوان و ورزشکار که چه بکنند؟ که سیاست واقعی را در این مملکت داغان بکنند. و دولت یا حاکمیت نه تنها با این مسئله مشکلی ندارد بلکه تشویق می کند، استفاده می کند. در ستادهای تبلیغاتی اش میاورد، سخنگویشان می کند، مقام به آنها می دهد، کار به آنها می دهد، در تلویزیون برایشان تبلیغ می کند و حاصل همین می شود [اشاره با دست به تصویر مراسم تشییع مرتضی پاشایی]. حاصل همین می شود که در مرگ یک خواننده ای که فالش میخواند، در پایین ترین سطح موسیقی جهان قرار دارد، پاپ هم درجات دارد. موقعی که می میرد به عنوان یک قهرمان از وی استقبال می کنند و تلویزیون می رود پای این ماجرا که تبلیغ بکند. این ماجرا کاملا دولتی- ملتی بود.

بعد از وقایع سال 88 دولت یا حاکمیت از مردم می ترسید و مردم هم از حاکمیت می ترسیدند. مکانیسمی وجود دارد به اسم اینهمان شدن با متجاوز، اتفاقی که افتاد این است که دولت از طریق این مکانیسم می خواهد با مردمی که سیاست زدوده هستند یکی بشود، مردم هم همین حالت را دارند، مردم هم می ترسند و می خواهند با دولت متجاوزی که گمان می کنند متجاوز است یکی بشوند. مردم می آیند در جلسات آقای روحانی یک سوالی را که به نظرشان سیاسی است از ایشان می پرسند، ایشان یک جواب بسیار تکراری به این سوال می دهد. من دیگه کاری ندارم که تکرار یکی از شگردهای فاشیسم است، من نمی گویم ایشان فاشیست است و افراد برایش دست میزنند. انگار یک ریچوال [آیین/ مناسک] هست که مجبورند محکومند انجام بدهند. یک جوری مثل هر آدم کامپالسوری [اجباری / قهری] این سوال را بپرسند و او این را بگوید و دست بزنند، هیچ محتوایی ندارد، هیچ منعی ندارد، هیچ تقاضایی ندارد. این ماجرا [اشاره با دست به تصویر مراسم یادبود مرتضی پاشایی] هم همان است.

مردم اینقدر به فلاکت افتادند در زمانی که می گویند موسیقی را تدریس نکنید که تکست موسیقی مردم می شود این [اشاره با دست به تصویر مراسم تشییع مرتضی پاشایی]. بر مبنای همین مکانیسم؛ دولت و ملت یکی شدند و برای این آقا [مرتضی پاشایی] این کار را کردند و افراد دارند می سوزند. نه مقاومتی در برابر دولت انجام گرفته و نه دولت در برابر ملت چیزی کرده. دو تا آدمی که از هم می ترسند دست به دست هم دادند و این مضحکه را بار آوردند، این افتضاح را بار آوردند [اشاره با دست به تصویر مراسم تشییع مرتضی پاشایی]. من نشستم اینجا گوش کردم سکوت کردم، نمیخواستم حرف بزنم ولی دیدم کار دارد به جاهای میلیون ها فیلسوف و از این حرف ها کشیده می شود بدون اینکه از این واقعه صحبتی بشود.

هنر از نظر من یا حقیقت را می گوید یا دروغ. کسی هم که هنرمند را تحلیل می کند باید بگوید این آدم یا دروغ می گوید یا حقیقت. این آدم [اشاره به تصویر مرتضی پاشایی] دروغ می گوید. این آدم شعرش مبتذل است. دولت اعتدال تمام قصدش این است که مسائل سیاسی را کنار بزند، مسائل حقیقی سیاسی با توسل به مسائل شبه سیاسی مطرح نشود، از اقتصاد که مسئله ای به شدت سیاسی است استفاده کند تا اتفاقا سیاست را کنار بگذارد. از خواننده پاپ و راک استفاده می کند تا مسئله سیاست را کنار بگذارد. مذاکرات هسته ای را کاری می کند که مردم کاری به کارش نداشته باشند تا سیاست زدایی شود.

 ماجرا ساده است، هم مردم و هم دولت در یک اتحاد دارند باهم آیدنتیفای [همانند شدن] می کنند، منتهی کجا؟ در اینجا [اشاره با دست به تصویر مراسم گرامیداشت مرتضی پاشایی].  موسیقی این آقا در برابر آرمان های اولیه انقلاب چه جایی دارد؟ هیچی. ابتذال و سقوط. مردم و دولت باهم دارند این سقوط را انجام می دهند. وحشت من از این است که در این ماجرا (که نمی دانم هر چه اسمش را می گذارید بگذارید پوپولیسم حاد یا هرچیزی کاری ندارم) یک چیز شبه فاشیستی هست که من از آن وحشت دارم. نه به دنبال یک هویت جدید و از این حرفا نه. این یک ترس متقابلی هست که درست مثل افرادی که از هم میترسند پریدند در بغل هم که از هم نترسند، این یعنی سیاست زدایی، و سیاست زدایی یعنی انهدام هر آن چیزی که این انقلاب به خاطرش رخ داد و به خاطرش ایستاد.

اصلا چرا مردم باید بروند مراسم تشییع. کییرکگور مرد 3 نفر مراسم تدفینش رفتند. یک روشنفکری مرد چرا مردم باید بروند؟ چه قیاس مسخره ای هست که اینجا راه افتاده؟ داستان از نظر من ساده است. این ماجرا نشان بدی است، نشانه این است که ببینید سیاست زدایی دارد به جاهای باریکی کشیده می شود و خود مردم طالب این هستند.

در این ماجرا موسیقی نقش مهمی دارد، چطور می شود موسیقی ایشان [مرتضی پاشایی] را تحلیل فنی نکرد و بعد درباره مرگش حکم صادر کرد؟ پس بابت چی ایشان جمع شدند؟ بابت عمه ایشان جمع شدند؟ خب معلوم است که برای موسیقی ایشان جمع شدند. چطور می شود که شما این ابتذال را تحلیل نکنید و بگویید که من فقط به مرگ ایشان توجه می کنم. این ماجرا بوی بد می دهد و آن هم اتفاقا این است که دولت و ملت در یک اتحاد نامقدس می خواهند سیاست زدایی کنند».

فایل صوتی سخنرانی اباذری درباره مرتضی پاشایی را اینجا گوش کنید

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۲۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی