ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

ویرگول برای نرسیدن به نقطه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شکست عشقی» ثبت شده است

او رفته است و آنچه بیش از هر چیزی نیاز داریم بدانیم این است که «چرا؟»

چه بسا هیچگاه واقعا دقیق نفهمیم که چرا دیگری ترکمان کرده است. هر چقدر هم فردی را خوب بشناسیم، در نهایت همه جنبه‌های وجودش برایمان واضح و روشن نخواهد بود. آنچه دیگری می‌گوید شاید صرفا بخشی از آن چیزی باشد که در ذهنش جریان دارد. انگیزه‌های عمیق‌تری که در پس حرف‌ها و رفتارها است برایمان مبهم و تیره باقی می‌مانند و چه بسا حتی برای خودِ او هم اینگونه باشد. یکی از مهارت‌های تاثیرگذار که به ندرت به کار گرفته می‌شود این است که از درون بپذیریم همیشه هم نخواهیم توانست درونیاتِ دیگری را بفهمیم.

در قلمرو روابط، دست‌کم نیمی از افراد مسائل روان‌شناختیِ واکاوی نشده و فراوانی را وارد رابطه‌ها می‌کنند و حتی تحت تاثیر آنها عاشق می‌شوند؛ مسائلی که باعث می‌شود به قدر کافی پیش‌بینی‌پذیر نباشند و به رابطه‌ی خود تعلق صحیح نداشته باشند. اغلب، عشقی که ظاهرا در جستجویش هستند دقیقا همان عشقی است که در بلندمدت نمی‌توانند پذیرای آن باشند، زیرا حس می‌کنند برایشان ناآشنا است. نزاعی وجود دارد بین آنچه در حرف‌هایشان در مورد شریکِ زندگی مطلوبشان می‌گویند و چیزی که در واقع به لحاظ روان‌شناختی قادر به پذیرش آن هستند؛ نزاعی که در نهایت ما هستیم که بی‌خبر از همه جا قربانی‌اش می‌شویم. او در حال بازتولید نسخه‌هایی قدیمی، دردآور و محکوم به شکست بوده است، بی‌آنکه نه ما و نه خودش متوجه این نکته باشد. واقعیت این است که درگیر ماجراهای عشقیِ شخصی و ویرانگرِ کسی دیگر شده‌ایم، که سرآغازهایش به سال‌ها پیش از آشنایی با ما برمی‌گردد. درست است که در واقع نتوانست بر عشقش نسبت به ما وفادار بماند، اما شاید هم، در این مرحله از تکامل عاطفی‌اش و با توجه به بارهایی که گذشته‌ی کاوش‌ ناشده‌اش بر دوش وی گذاشته بود،‌ اساسا قادر نبوده کسی را دوست بدارد.

رنج و سختی ناشی از دلشکستگی صرفا وابسته به این واقعیت اساسی نیست که ترکمان کرده‌اند، بلکه همچنین ارتباط وثیقی دارد با اینکه چگونه ترکمان کرده‌اند. وقتی به شکل بدی ترکمان کرده باشند شدت دردمان بسیار بیشتر خواهد بود. برخی چیزها هستند که قطعا باعث می‌شوند یک جدایی دردناک‌تر و رنج‌آورتر از حد طبیعی‌اش باشد: خیانت، دروغ‌گویی، پرخاشگری، حق به جانب بودن، تنفر، کینه‌جویی و ...

کتاب دلشسکتگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۱:۵۹
ویرگول ،،،

خاطرات سوگواری جستارهای پراکنده رولان بارت در فقدان مادرش است. رولان بارت وقتی سه ساله بود پدرش را در جنگ جهانی از دست داد و پس از آن 60 سال در کنار مادرش زیست، فقط نزدیکانش تا حدی از شدت وابستگی رولان به مادرش اطلاع داشتند. رولان بارت یک روز پس از مرگ مادرش شروع کرد به نوشتن جستارهای کوتاه روزانه‌ای که تک‌تک آنها گویای عمق احساس و رنج بارت در فقدان مادرش هستند. این جستارها هرچند در سوگ پایان رابطه‌ای عاشقانه بین مادر و فرزند نوشته شده‌اند ولی می‌توان آنها را به هر فقدان ناشی از رابطه‌ای عاشقانه تعمیم داد. کتاب «سخن عاشق» رولان بارت به نوعی درباره دوران حیات عشاق است و این کتاب درباره دوران هجران عشاق.

 

برخی از جملات انتخابی از این کتاب:

سوگواری‌ام، سوگواری برای یک رابطه عاشقانه است، نه سوگواری متعلق به ساز و کار معمولی زندگی. با کلماتی (کلمات عاشقانه) که به ذهن می‌آیند به این سوگ می‌نشینم.

مصیبت‌دیده از ماهیت انتزاعی و در عین حال دردناک و آزارنده‌ی فقدان؛ که به من اجازه‌ی فهمِ بهترِ انتزاع را می‌دهد. فقدان و درد، دردِ فقدان و در نتیجه شاید عشق؟

شرمسار و تقریبا گناهکار؛ چرا که گاهی حس می‌کنم سوگواری‌ام صرفا نوعی شکنندگی در برابر احساسات است. اما مگر همه‌ی زندگی‌ام همینگونه احساساتی نبوده‌ام؟

تنهایی- کسی را در خانه نداشته باشی که بتوانی به او بگویی: فلان ساعت به خانه باز خواهم گشت و یا کسی که صدایش بزنی (یا کسی که تنها به او بتوانی بگویی): من اینجام، من آمدم.

آشکار نساختن سوگواری (یا دست کم بی‌تفاوت بودن نسبت به آن) اما تحمیل حق عمومی بر [دانستن] رابطه‌ی عاشقانه‌ای که به آن اشاره دارد.

با ترس دیدن لحظه‌ای که خیلی ساده ممکن است دیگر خاطره‌ی آن کلماتی که با من گفته است اشک بر چشمانم نیاورد.

نگویید سوگواری. این عبارت بسیار روانکاوانه است. سوگوار نیستم. رنج می‌کشم.

رنج شدید و پیوسته؛ حس پایدار فرسودگی. سوگواری تشدید می‌شود، ریشه می‌دواند. در آغاز به طرزی غریب، به کندوکاو در شرایط تازه‌ام (تنهایی) احساس علاقه می‌کردم.

همه «بی‌اندازه مهربان»‌اند. و با این حال حس می‌کنم کاملا تنهایم («ترک‌شدگی»).

کتاب خاطرات سوگواری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۴
ویرگول ،،،

عشق بهایی دارد که همواره باید بپردازیم و تنهایی بخشی از این بهاست. همه ما که دل در گرو مهر کس یا کسانی داریم، وقتی دیگر آن کس یا کسان نیستند، چه جسماً تنهامان گذاشته باشند و چه از نظر روحی و عاطفی، احساس تنهایی می‌کنیم. البته می‌توانیم خودمان را از چنین گزندی درامان نگاه داریم-بدین ترتیب که هیچ پیوند عاطفی نزدیکی با هیچ کس برقرار نکینم- اما حاصل آن یک جور احساس تنهایی اساسی‌تر و عمیق‌تر است.

تنها بودن به خودی خود نه بار معنایی مثبت دارد، نه بار معنایی منفی. همه چیز بستگی به نحوه تنها بودن دارد. تنها بودن-به حال خود ماندن-موقعیتی است که بهترین لحظات زندگی را شکل می‌دهد، هم بدترین‌هایشان را.

این واقعیتی به رسمیت شناخته شده است که تنهایی مزمن و انفراد اجتماعیِ تجربی با احساس بی‌معنایی در زندگی مرتبط هستند. رابطه شخصی با دیگران نقشی تعیین‌کننده در معنای زندگی افراد دارد. زندگی افرادی که چنین روابطی ندارند از معنی تهی می‌شود. برای اکثر ما ارتباطاتمان با عده‌ای معدود سازنده ی بخش اعظم معنای زندگی‌مان است. این بدان معناست که احساسِ تعلق برای احساس معنا در زندگی امری اساسی است.

احساس تنهایی، حاکی از این است که ما روابط اجتماعی ارضاکننده‌ای نداریم. آنهایی که مرتبا و هر روزه با دوستانشان گرد هم می‌آیند بیشتر از کسانی که غیرمرتب با آنان دیدار می‌کنند در معرض احساسِ تنهایی قرار دارند. شیوع احساس تنهایی میان زنان بیشتر از مردان است. افراد تنها خودمحورتر از دیگران هستند.

احساس تنهایی ربط وثیقی به احساس شرم دارد. برای افراد سخت است اعلام کنند که احساس تنهایی می‌کنند. برای پرهیز از این شرم، فردِ تنها هر قدر هم که احساسِ تنهایی کند ضمن انکارِ احساسِ تنهایی وانمود می کند که زندگی اجتماعی پرشور و نشاطی دارد. تنهایی احساسی است که ما حتی از خودمان هم پنهانش می‌کنیم.

ما نیازمند زیستن در پیوندی ارتباطی با همدیگر هستیم. ما در زندگی نیازمندِ دوستی و عشق هستیم. ما نیاز داریم نگرانِ کسی باشیم و کسی هم نگرانِ ما باشد. وقتی نگرانِ کسی هستیم دنیا برایمان معنا پیدا می‌کند. این نگرانی نسبت به دیگران است که به ما شخصیت می‌دهد. در واقع ما همان نگرانی‌هایمان هستیم. اگر نگران کسی یا چیزی نباشیم هیچ چیز نیستیم. اگر صرفا نگران خودمان باشیم در یک دورِ باطلِ خالی گرفتار می‌آییم. ما نیاز داریم که نیازمندمان باشند. ما نیازمندِ این هستیم که قدرِ کسانی را بدانیم که قدرِ ما را می‌دانند.

کتاب فلسفه تنهایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۸ ، ۱۰:۵۲
ویرگول ،،،