اصلا فکر نمیکردم که با شنیدن خبر مرگ «سلیم» گریهام بگیرد، بعد از مرگش فهمیدم که در ناخودآگاهم بیش از خودآگاهم دوستش داشتم. برای من «سلیم» یکی از نمادهای هویتی اردبیل محسوب میشد، پدیدهای همردیف با بقعه شیخصفی، ساوالان و شاید تا حدی علی دایی. «سلیم» برای همه اگر موذنزاده بود ولی در نزد همشهریهایش این پیرمرد 80 ساله با اسم کوچکش خطاب میشد و همین خود بازگوی بخشی از علاقهی اردبیلیها به او بود. در روزگاری که مداحان از تریبون و نفوذشان سواستفادههای بسیاری میکنند «سلیم» جز برای مرثیه و مولودیهخوانی استفاده نکرد. فقط هم روضه نمیخواند و اتفاقا اصرار بسیاری هم بر مولودیخوانی داشت و جزو اولین مداحانی بود که مولودیخوانی هم کرد و همیشه هم تاکید داشت که ائمه فقط برای گریاندن نیستند.
اهل این هم نبود که از دولتمردان امتیازی برای خودش بخواهد ولی بارها از صداوسیما شکوه کرد که در پخش مداحیهای ترکی تبعیض قائل میشود و با پخش مداحیهای فارسی خاص به ترویج سبکهای نامناسب مداحی در کشور دامن میزند.
جزو معدود مداحانی بود که دستگاههای موسیقی ترکی و فارسی را خوب میدانست و در قالب آنها مداحی و مولودی میخواند. چند سال پیش هم که در عروسی یکی از بستگانش نتوانست جلوی خود را بگیرد! و با شنیدن موسیقی ترکی، میکروفون را از دست خواننده گرفت و «قؤی گولوم گلسین آی ننه، قؤی یاریم گلسین آی ننه» را خواند در اردبیل کسی تعجب نکرد چون سلیم شادی و حزن را در کنار هم لازم میدانست، وقتی هم که کلیپ این ترانهخوانی سلیم پخش شد همگان به چیرهدستی او در ترانهخوانی ترکی هم واقف شدند و هیچ کس هم ترانه خواندن در مجلس عروسی را عیبی برای سلیم ندانست. در میانهی یکی از مولودیخوانیهایش وقتی آب جوش خورد در دستگاه سهگاه گفت «آی آبش داغ بود دهنم سوخت»!. به همان میزان که مرثیههایش سوزناک و برآمده از قلبش بود، مولودیهایش هم شاد و آمیخته به شوخی بود.
عضو دیگری از خانوادهی ارزشمند موذنزادهها رفت ولی شکر که «ودودِ» سلیم زنده است و صدا و منش سلیمالنفس موذنزاده هنوز جاری است. «سلیم» و «رحیم» را به خاطر بسپاریم و «ودود» را قدر بدانیم.