دهها نفر از نیکان تاریخ هستند که دوستشان دارم ولی فقط مصطفی چمران است که علاقهام به وی در حدی است که جز تصویر فرزندانم؛ تصویر او را بر دیوار اتاقم بزنم. علت علاقهام به چمران هم فارغ از منش و سرگذشتش بیش از همه به دلیل عارفانه ها و نیایشهایش است. نیایشها و عارفانههای این چریکِ جنگگریز زمینی و امروزی است و نامیدن آنها به تناقضها، گفتگوهای درونی یا وجدانی گویاتر است. سخت است باور اینکه چنین متونی از یک چریکِ کارکشته باشد ولی با دانستن سرگذشت چمران از دانشگاه تا کارزارِ جنگ میتوان درک کرد که چرا علیرغم تمام اکراهش از جنگ به ناچار لباس رزم به تن کرده و در میانه خشونت و خون متونی احساسی و انسانی نوشته.
حسی هم که به قاسم سلیمانی دارم از همین جنس احساسم به چمران است و دوست دارم او را هم چمرانِ دیگری بدانم. هرچند متونی مشابه آنچه که چمران نوشته از سلیمانی ندیدهام ولی منش سلیمانی نشان میدهد چه بسا او هم تناقضها، گفتگوهای درونی و وجدانیِ مشابهی با خود داشته است.
چمران را واقعیتهای تلخ و اجتنابناپذیر خاورمیانه به مسیر چریک شدن سوق داده بود، قاسم سلیمانی نیز با واقعیتِ ناگزیرِ حملهی صدام به دفاع از وطن برخاست و بعد از پایان جنگ هم دوباره همان واقعیتهای موجود در خاورمیانه بود که نگذاشت تفنگ را بر زمین بگذارد و به ناچار نقشی تقریبا مشابه چمران در خاورمیانه ایفا کرد.
تفاوت قاسم سلیمانی با اغلب سردارانی که بعد از جنگ همچنان زنده و نظامی ماندند در آن بود که او حتی بعد از پایان جنگ نیز همان «حاج قاسمِ» دفاع مقدس ماند ولی اکثریتی از سرداران دفاع مقدس که زنده ماندند در کنارِ نظامیگری به سمت تجارت، قدرت، شهرت، سیاست، ریاست، تسهیلات و تحصیلات رفتند و لباس خاکی و معنوی بسیجیهای دفاع مقدس را به ناپاکیهای بسیاری آلودند. در چنین زمانهای حاج قاسم یک استثنا بود که علیرغم جا ماندن از همرزمان شهیدش همچنان آرمانها و منش سرداران دهه شصت را حفظ کرد و از غالبِ سرداران پسادهه شصت فاصله گرفت. جسم حاج قاسم در دههی نود و کنار سردارانِ زنده میزیست ولی اخلاق، منش و سبک زندگیاش همچنان مشابهِ سردارانِ شهیدِ دهه شصت بود.
برای حاج قاسم تناقضِ زیستن در دهه نود با منش و ارزشهای دهه شصت بیش ازین قابل تداوم نبود؛ یا باید میشد همرنگِ اغلب سرداران امروزی یا میرفت نزد رفقای شهیدِ دههی شصتش و چه خوب که راه دوم توفیق او شد. تنها چیزی که از جسم دهه نودی او سالم ماند همان دستِ جانبازِ دهه شصتیاش بود تا نمادی باشد از هویت غالب و ماندگار و واقعی حاج قاسم.