ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

ویرگول برای نرسیدن به نقطه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۷ مطلب با موضوع «خودنوشت» ثبت شده است

هفته اول مهر که میشه یاد مهر 1396 میفتم؛ روزگاری که هر شب میرفتم فستیوال موسیقی عرفانی قونیه. از ایران هم در سال های مختلف این فستیوال محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، علیرضا قربانی، همایون شجریان و.... اجرا داشتن. سال 1396 اجرای مهسا وحدت و مرجان وحدت بود، تنها باری که تونستم صدای زنده ی زنان هنرمند ایرانی رو بشنوم. دو شب قبلش هم اجرای میر اعلم میر اعلم اف از جمهوری آذربایجان بود و این حس که صدای مهسا و مرجان و میراعلم هردو بخشی انکارناپذیر و بایسته از هویت و فرهنگ زیسته‌ی منه.

مهسا و مرجان وحدت وقتی آهنگی کردی خوندن؛ ردیف اول سالن که همگی مقامات دولتی ترکیه بودن و برخی از تماشاچیان ترک از سالن خارج شدن، حتی تحمل شنیدن یک آهنگ کردی رو هم نداشتن. منم از لج اونا بیشتر و شدیدتر از آهنگ های قبلی خواهران وحدت رو بعد پایان این آهنگ تشویق کردم. اون موقع بود که به عینه متوجه کردستیزی موجود در فرهنگ ترکیه و انکار هر آنچه غیرترکی هست شدم. چه بسیار قتل ها و خشونت هایی که در این چند قرن دامنگیر کردهای ترکیه به صرف ترک نبودن و حتی به جرم حرف زدن به زبان خودشون در معابر برخی شهرهای ترک نشین ترکیه شده.

نمیدونم مهسا و مرجان تعمدا و آگاهانه تو اون فضا کردی خوندن یا نه، ولی در هر حال دست مریزاد بهشون که همزمان صدای ممنوعه ی زنان ایران رو نمیذارن خاموش بشه و هم از کوچکترین فرصتی برای نوا کردن صدای اقلیت های تحت تبعیض در کشور همسایه هم استفاده می کنن.

امشب که همزمان اجرای مشترک عالیم قاسم اف و علیرضا قربانی هست بیشتر از همیشه حسرت اون شب های خاطره انگیز رو خوردم.

قونیه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۰۰ ، ۱۳:۰۳
ویرگول ،،،

پدربزرگ پدری‌ام شیلاتی بود و به واسطه شغلش سال‌ها ساکن آشوراده. پدرم و تمام عموها و عمه‌هایم کودکی تا جوانی خود را در این جزیره گذرانده‌اند و تا اواخر دهه شصت که بالا آمدن سطح دریای خزر باعث زیر آب رفتن خانه‌های ساکنین آشوراده شد در این جزیره ساکن بودند. اغلب ساکنین آشوراده مهاجرینی از آذربایجان بودند که اشتغال در صنایع شیلات آشوراده آنها را رهسپار این جزیره کرده بود. خود ترکمن‌های بومی در آشوراده اندک بودند و این جزیره با جمعیت غالب مهاجرش چیزی شبیه استرالیا و آمریکا شده بود!! که مهاجران بیش از مردم بومی در شکل‌گیری هویت اجتماعی آن نقش داشتند.

هرچند خودم هیچگاه ساکن آشوراده نبودم ولی در تمامی این‌ سال‌ها در خانواده پدری شنونده خاطرات و بیننده عکس‌های ساکنین آشوراده بودم، آشوری‌ها کانال تلگرامی و پیج اینستاگرامی هم دارند که هنوز بازنمای اخبار جدید و خاطرات قدیم این جزیره است. در تمام این سال‌ها روایت‌هایی که از ساکنین قدیمی آشور می‌شنیدم شبیه حس و حالی که افراد معمولا هنگام سخن گفتن از زادگاهشان دارند نبود. همه به زادگاهشان تعلق خاطر و دلبستگی دارند ولی آشوری‌ها به نوعی درباره جزیره سخن می‌گویند که کمتر در صحبت‌های دیگران درباره زادگاهشان شنیده ام. حس مکان آشوری ها بسیار فراتر از حس مکانی است که اغلب افراد به دیار خود دارند البته بیراه هم نیست که اینقدر آشور برای آنها با سایر زادگاه‌ها متفاوت است، شبه‌جزیره بودن آشوراده و احاطه شدن سه سوی آن توسط دریای خزر باعث شده بود اقلیم و ساختار محیطی آن متفاوت با سایر سکونتگاه‌ها باشد. اشتغال اکثریت کامل ساکنین آشور در صنایع وابسته به شیلات هم باعث شده بود علاوه بر همسایگی؛ همکار بودن هم باعث تقریب بیشتر ساکنین به یکدیگر شود. اما بیشتر از همه اینها فکر می‌کنم آنچه باعث شده حس آشور اینقدر برای ساکنین قدیمی‌اش متفاوت از حس مشابه افراد به زادگاهشان باشد در فراق تراژیکی باشد که بین آنها و جزیره اتفاق افتاد. هرقدر که سطح آب دریای خزر بالاتر می‌آمد آشوری‌ها از جزیره دورتر می‌شدند، خزر که روزگاری عامل جذب مهاجران آشور شده بود یکبار دیگر هم آنان را به مهاجرت واداشت، گویی که مهاجرت با سرنوشت آشوری‌ها گره خورده است. بعد از گذشت حدود سی سال هنوز حسرت جزیره در دل ساکنین قدیمش، جدید است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۸ ، ۲۲:۳۱
ویرگول ،،،

[منتشر شده در صدانت]


ملال چیست؟ چه زمانی ایجاد می‌شود؟ چرا اینچنین است؟ چرا بدان گرفتار می‌شویم؟ چگونه بر ما مستولی می‌شود؟ چرا نمی‌توان با نیروی اراده بر آن غالب شد؟ تفاوت ملال و افسردگی چیست؟ تفاوت ملال و بی‌علاقگی چیست؟

ملال پدیده‌ای متعلق به دوران مدرنیته است، ملال امتیاز انسان مدرن است، وقتی ساختارهای سنتی معنا را درهم شکستیم ملال را ساختیم. بعید نیست بی‌اینکه بدانیم گرفتار ملال باشیم و گاهی بی‌اینکه دلیلش را بدانیم این حال بر ما چیره شود. ملال «فرسایش ناب» است که تاثیری نامحسوس دارد و به تدریج فرد را به ویرانه‌ای تبدیل می‌کند که دیگران نمی‌فهمند و در واقع خود آن فرد هم نمی‌فهمد. ملال غیرانسانی نیز هست؛ چون معنا را از زندگی انسان می‌رباید، یا اینکه جلوه‌ای از این واقعیت است که چنین معنایی حضور ندارد.

ملال را با مصرف موادمخدر، الکل، سیگار، اختلالات تغذیه، بی‌بندوباری جنسی، ویرانگری، افسردگی، ستیزه‌جویی، خشونت، دشمنی، خودکشی، رفتارهای پرخطر و مواردی اینچنینی مرتبط می‌دانند و آمارها نیز موید این ارتباط است.

ملال با فقدان معنا همراه است و فقدان معنا برای کسی که به آن دچار شده مشکلی جدی است. ملال از غم در چهره گرفته تا از دست رفتن معنای زندگی را شامل می‌شود. اغلب از کسی که از ملال می‌نالد می‌خواهیم خود را جمع و جور کند، قدر زندگی‌اش را بداند، ضعیف نباشد، انسان‌های بیچاره‌تر از خود را ببیند و شکرگزار باشد، نیمه پر لیوان را ببیند، غر نزند ولی گفتن چنین جملاتی به انسانی ملول همان قدر درست است که به کوتوله‌ای دستور بدهیم قدش را بیشتر کند.

ملال همواره عنصری انتقادی است چون این ایده را بیان می‌کند که یک موقعیت مشخص یا کل هستی عمیقا ما را ناراضی می‌کند. افزایش ملال به معنای این است که جامعه یا فرهنگ که حامل معناست دچار نقصی جدی است. ما دیگر چندان از تشویش رنج نمی‌بریم، بلکه بیشتر گرفتار ملالیم. یا به زبان هایدگر «تشویق دیگر چندان تشویش‌انگیز نیست، ولی ملال هر روز ملال‌انگیزتر می‌شود».


فلسفه ملال


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۷ ، ۱۸:۲۶
ویرگول ،،،

دوباتن یکی از ویژگی‌های رفیق را این دانسته که آن قدر مهربان است که در مقایسه با اکثر مردم، بخش بیشتری از وجود ما را بهنجار می‌داند. ما به هنگام گفتگو با دیگران بسیاری از نظرات و کارهای خود را به دلایلی مثل زننده بودن، مایوسانه بودن، احمقانه بودن، جنسی بودن، تابو بودن یا احساساتی بودن مخفی می‌کنیم ولی مواردی اینچنینی را با رفیق خود مطرح می‌کنیم. هر قدر در مقابل دیگران مجبور به خودسانسوری هستیم ولی در مقابل رفیق ابایی از بیان خود واقعی‌مان نداریم. ما رفیقان خود را نه فقط به دلیل مهربان و سرگرم‌کننده بودنشان بلکه شاید مهم‌تر از آن، به دلیل اینکه خود واقعی ما را می‌فهمند انتخاب می‌کنیم. چنین رفیقی نقش مهمی در زندگی ما خواهد داشت ولی اگر به هر دلیلی چنین رفیقی را از دست دادیم آنگاه چه باید کنیم؟

دوباتن تجربه‌ی میشل مونتنی فیلسوف فرانسوی را نقل می‌کند که چنین شرایطی را تجربه کرد، مونتنی رفیق فیلسوفی داشت به نام لابوئسی که بر اثر بیماری درگذشت. فقط لابوئسی بود که تصویر واقعی مونتنی را می‌شناخت، در حالی که مونتنی بخش عمده‌ای از وجود خودش را از مردم پنهان می‌کرد اما در نزد لابوئسی خودش بود.

مونتنی بعد از مرگ لابوئسی دیگر هرگز در دوستی‌هایش رنگ رضایت را به خود ندید ولی سرانجام راه جبران این فقدان را یافت. مونتنی روی به نوشتن همان‌ حرف‌هایی آورد که فقط به لابوئسی می‌گفت. کتابی به نام «مقالات» در هزار صفحه نوشت که شرح احوال و نظرات شخصی‌اش درباره‌ی همه چیز بود. در قالبی جدید خود واقعی خود را بازآفرینی کرد، همان کارکردی که رفیقش برایش داشت اینک کتاب و نوشتن داشت. همان طور که در مصاحبت با تنها رفیقش خود واقعی‌اش بود، حال روی صفحه‌ی کاغذ هم خودش شد.

البته واکنش دیگران به نظرات و سخنان بی‌پرده‌اش در کتاب «مقالات» قابل پیش‌بینی بود، همگان او را سرزنش کردند چون گفتار و نظرات او را نابهنجار تلقی‌ می‌کردند اما مونتنی برای قضاوت آنها اهمیتی قائل نبود، از ناسازه‌ی نمایش ژرف‌ترین ابعاد خود به بیگانگان در کتابفروشی‌ها آگاه بود. مونتنی نوشت: «بسیاری از چیزهایی را که نمی‌خواهم به طور خصوصی به کسی بگویم به همگان می‌گویم و برای شناختن مرموزترین افکارم وفادارترین دوستانم را به بساط کتابفروشی‌ها حواله می‌دهم». متن‌های بسیاری به این خاطر نوشته شده‌اند که نویسندگانش کسی را برای حرف زدن پیدا نکرده‌اند. نوشتن راهی برای کاهش احساس تنهایی است، متن‌هایی که حاصل تنهایی نویسنده‌اش هستند می‌توانند احساس تنهایی ما را هم کاهش دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۷ ، ۰۹:۵۹
ویرگول ،،،

اصلا فکر نمی‌کردم که با شنیدن خبر مرگ «سلیم» گریه‌ام بگیرد، بعد از مرگش فهمیدم که در ناخودآگاهم بیش از خودآگاهم دوستش داشتم. برای من «سلیم» یکی از نمادهای هویتی اردبیل محسوب می‌شد، پدیده‌ای هم‌ردیف با بقعه شیخ‌صفی، ساوالان و شاید تا حدی علی دایی. «سلیم» برای همه اگر موذن‌زاده بود ولی در نزد همشهری‌هایش این پیرمرد 80 ساله با اسم کوچکش خطاب می‌شد و همین خود بازگوی بخشی از علاقه‌ی اردبیلی‌ها به او بود. در روزگاری که مداحان از تریبون و نفوذشان سواستفاده‌های بسیاری می‌کنند «سلیم» جز برای مرثیه و مولودیه‌خوانی استفاده نکرد. فقط هم روضه نمی‌خواند و اتفاقا اصرار بسیاری هم بر مولودی‌خوانی داشت و جزو اولین مداحانی بود که مولودی‌خوانی هم کرد و همیشه هم تاکید داشت که ائمه فقط برای گریاندن نیستند.

اهل این هم نبود که از دولتمردان امتیازی برای خودش بخواهد ولی بارها از صداوسیما شکوه کرد که در پخش مداحی‌های ترکی تبعیض قائل می‌شود و با پخش مداحی‌های فارسی خاص به ترویج سبک‌های نامناسب مداحی در کشور دامن می‌زند.

جزو معدود مداحانی بود که دستگاه‌های موسیقی ترکی و فارسی را خوب می‌دانست و در قالب آنها مداحی و مولودی می‌خواند. چند سال پیش هم که در عروسی یکی از بستگانش نتوانست جلوی خود را بگیرد! و با شنیدن موسیقی ترکی، میکروفون را از دست خواننده گرفت و «قؤی گولوم گلسین آی ننه، قؤی یاریم گلسین آی ننه» را خواند در اردبیل کسی تعجب نکرد چون سلیم شادی و حزن را در کنار هم لازم می‌دانست، وقتی هم که کلیپ این ترانه‌خوانی سلیم پخش شد همگان به چیره‌دستی او در ترانه‌خوانی ترکی هم واقف شدند و هیچ کس هم ترانه خواندن در مجلس عروسی را عیبی برای سلیم ندانست. در میانه‌ی یکی از مولودی‌خوانی‌هایش وقتی آب جوش ‌خورد در دستگاه سه‌گاه ‌گفت «آی آبش داغ بود دهنم سوخت»‍!. به همان میزان که مرثیه‌هایش سوزناک و برآمده از قلبش بود، مولودی‌هایش هم شاد و آمیخته به شوخی بود.

عضو دیگری از خانواده‌ی ارزشمند موذن‌زاده‌ها رفت ولی شکر که «ودودِ» سلیم زنده است و صدا و منش سلیم‌النفس موذن‌زاده هنوز جاری است. «سلیم» و «رحیم» را به خاطر بسپاریم و «ودود» را قدر بدانیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۵ ، ۲۱:۲۴
ویرگول ،،،

سال 89 نیز برایم سالی بود مثل تمام سال های دیگر، چندی است که تمام حوادث و پستی- بلندی های روزگار برایم عادی شده است، روزی از پس روزی دیگر می گذرد و زندگی همان است که بود فقط گاهی جایمان در این زندگی عوض می شود، از جایگاهی و نقشی به جایگاهی و نقشی دیگر یا میرویم یا میبرندمان.

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۰ ، ۱۹:۲۱
ویرگول ،،،

ویرگول، نازنین رفیق شش ساله ام است، بسیاری از حرفایی را که مأمن نسیت ویرگول پناه است، اولین بار در سال 83 در دوران مدرسه به عنوان نشریه دانش آموزی ام تجسد یافت و وقتی در همان شماره نخست به محاق توقیف رفت، نام نشریه دانشجویی ام را جز ویرگول گذاردم تا برای دومین بار خزانش را نبینم، دنبال سرایی ماندگارتر برای ویرگول بودم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۸۹ ، ۲۱:۴۴
ویرگول ،،،