ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

ویرگول برای نرسیدن به نقطه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سوگواری» ثبت شده است

افسردگی رنجی چنان رازآلود و دیرفهم است که حتی مبتلایان به آن خودشان هم بعد از سال‌ها ابتلا با تاخیر زیاد متوجه‌اش می‌شوند، برای اغیار هم که اساسا توصیف و درک آن نشدنی است. تصور رایج از افسردگی آنرا به بی‌میلی، گوشه‌گیری، غمگینی و امثالهم تقلیل می‌دهد؛ حال آنکه فقط کافی است بدانیم هارت کرین، ونسان ون گوگ، واشل لیندسی، سیلویا پلات، آنری دو مونترلان، مارک روتکو، جان بریمن، جک لندن، ارنست همینگوی، ویلیام اینگ، دایان آربوس، تادئوش بوروفسکی، پل سلان، آن سکستون، سرگئی ایسنین، ولادیمیر مایاکوفسکی و ... هنرمندان و نویسندگان شاخصی بودند که افسردگی در نهایت آنها را به خودکشی کشانده است. همین فهرست نشان می‌دهد رنج افسردگی چیزی فراتر از آن کلیشه‌های عمومی است.

علیرغم آنکه این بیماری در میان هر آن کس که بیشتر می‌خواند و بیشتر فکر می‌کند شایع‌تر است، اما کمتر کسی توانسته تجربیات خود از این سگ سیاه ذهنی را بنویسد. ویلیام استایرن نویسنده رمان‌های معروف انتخاب سوفی و اعترافات نات ترنر بعد از تحمل رنج شدید افسردگی توانست سلامت خود را بازیابد و از معدود نویسندگانی است که تجربه شخصی خود از این بیماری استیصال‌آور را مکتوب کرده.

خاطرات افسردگی

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۶:۱۳
ویرگول ،،،

خاطرات سوگواری جستارهای پراکنده رولان بارت در فقدان مادرش است. رولان بارت وقتی سه ساله بود پدرش را در جنگ جهانی از دست داد و پس از آن 60 سال در کنار مادرش زیست، فقط نزدیکانش تا حدی از شدت وابستگی رولان به مادرش اطلاع داشتند. رولان بارت یک روز پس از مرگ مادرش شروع کرد به نوشتن جستارهای کوتاه روزانه‌ای که تک‌تک آنها گویای عمق احساس و رنج بارت در فقدان مادرش هستند. این جستارها هرچند در سوگ پایان رابطه‌ای عاشقانه بین مادر و فرزند نوشته شده‌اند ولی می‌توان آنها را به هر فقدان ناشی از رابطه‌ای عاشقانه تعمیم داد. کتاب «سخن عاشق» رولان بارت به نوعی درباره دوران حیات عشاق است و این کتاب درباره دوران هجران عشاق.

 

برخی از جملات انتخابی از این کتاب:

سوگواری‌ام، سوگواری برای یک رابطه عاشقانه است، نه سوگواری متعلق به ساز و کار معمولی زندگی. با کلماتی (کلمات عاشقانه) که به ذهن می‌آیند به این سوگ می‌نشینم.

مصیبت‌دیده از ماهیت انتزاعی و در عین حال دردناک و آزارنده‌ی فقدان؛ که به من اجازه‌ی فهمِ بهترِ انتزاع را می‌دهد. فقدان و درد، دردِ فقدان و در نتیجه شاید عشق؟

شرمسار و تقریبا گناهکار؛ چرا که گاهی حس می‌کنم سوگواری‌ام صرفا نوعی شکنندگی در برابر احساسات است. اما مگر همه‌ی زندگی‌ام همینگونه احساساتی نبوده‌ام؟

تنهایی- کسی را در خانه نداشته باشی که بتوانی به او بگویی: فلان ساعت به خانه باز خواهم گشت و یا کسی که صدایش بزنی (یا کسی که تنها به او بتوانی بگویی): من اینجام، من آمدم.

آشکار نساختن سوگواری (یا دست کم بی‌تفاوت بودن نسبت به آن) اما تحمیل حق عمومی بر [دانستن] رابطه‌ی عاشقانه‌ای که به آن اشاره دارد.

با ترس دیدن لحظه‌ای که خیلی ساده ممکن است دیگر خاطره‌ی آن کلماتی که با من گفته است اشک بر چشمانم نیاورد.

نگویید سوگواری. این عبارت بسیار روانکاوانه است. سوگوار نیستم. رنج می‌کشم.

رنج شدید و پیوسته؛ حس پایدار فرسودگی. سوگواری تشدید می‌شود، ریشه می‌دواند. در آغاز به طرزی غریب، به کندوکاو در شرایط تازه‌ام (تنهایی) احساس علاقه می‌کردم.

همه «بی‌اندازه مهربان»‌اند. و با این حال حس می‌کنم کاملا تنهایم («ترک‌شدگی»).

کتاب خاطرات سوگواری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۰۴
ویرگول ،،،