تلخیص کتاب "روشنفکران ایرانی و غرب"
مشخصات کتاب:
روشنفکران ایرانی و غرب، مهرزاد بروجردی، ترجمه جمشید شیرازی،تهران: انتشارات فرزان روز، چاپ پنجم، 1387
مهرزاد بروجردی در کتاب «روشنفکران ایرانی و غرب» چگونگی واکنش روشنفکران ایرانی به دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی- اقتصادی و سیاسی درون جامعه ایران بین سال های 1330 تا 1370 را بررسی میکند، این فاصله زمانی مورد بررسی اهمیت زیادی دارد، زیرا دورانی را دربرمیگیرد که در آن دگرگونیهای اجتماعی- اقتصادی و دگردیسی های سیاسی عظیمی همچون انقلاب اسلامی رخ داده است. وی با بررسی چگونگی برخورد روشنفکران ایرانی با دنیای غرب از گذشته تاکنون نشان میدهد که تلاش برای تعبیهی یک هویت ملی اصیل چگونه در کانون توجه آنها قرار داشته است. بروجردی با بهرهگیری از آثار میشل فوکو و ادوارد سعید نشان میدهد که ایرانیها چگونه از درک کم و بیش نادرستی که از غرب داشتهاند برای شکل دادن به هویت خود استفاده کردهاند و غربیها متقابلاً چگونه ایران را به شکلی منفی جلوهگر ساختهاند تا از این امر برای اثبات برتری فرهنگی خود سود جویند. بروجردی همچنین استدلال میکند که روشنفکران ایرانی عمیقاً وامدار اندیشه و فکر غرب هستند که در واقع مبنای فرهنگی تلاش مداوم آنها در جهت شکل دادن و اثبات هویت و موجودیت آنها به شمار میرود.
بروجردی پژوهش خود در مورد تاریخ فکری ایران معاصر را در حیطهی یک مثلث فرهنگی محدود ساخته است: تاثر فرهنگ و تمدن غرب، میراث ماقبل اسلامی ایران، و برآورد روشنفکران از این دو. اهمیت عامل نخست در این واقعیت نهفته که قابلیتهای فلسفی، علمی، اقتصادی و نظامی غرب تاثیری قطعی بر شیوهی روزمرهی زندگی و تفکر در ایران برجای گذاشته است. عامل دوم از این نظر اهمیت دارد که سرچشمهی اصلی هویت فرهنگی و فکری ایرانیان را تشکیل میدهد. عامل سوم به این دلیل تعیین کننده است که روشنفکران، در مقام آفریننده و راویان فرهنگ، نقش حیاتی در میانجیگری بین فرهنگ غربی و میراث (ماقبل) اسلامی ایران ایفا کرده اند. در محدوده این مثلث فرهنگی رشتهای پرسش برای روشنفکران ایران پدید آمده است: غرب پیست؟ چگونه باید با آن مواجه شد؟ عناصر تشکیلدهندهی هویت ایرانی کدامند؟ رابطهی مناسب میان دین، علم و فلسفه کدام است؟ آیا برای جامعهی در حال توسعهای مانند ایران دین یک نابهنگامی تاریخی است؟ آیا باید مدرنیت و دنیویگری را پدیدههایی جهانشمول دانست، یا فراوردهایی غربی که با فرهنگ ایرانی سازگاری ندارند؟ بروجردی شیوههای فرمول بندی اینگونه پرسش ها و پاسخ های روشنفکران ایرانی به آنها را از طریق بررسی نقادانه فرآوردههای گفتمانی روشنفکران ایرانی در بحث از دولت و جهان غرب مورد بررسی قرار میدهد.
باتوجه به اینکه در مورد آثار روشنفکران مذهبی غیرروحانی چندان کار تحقیقی ای صورت نگرفته است و به اندیشه ها و کارکردهای روشنفکران غیرمذهبی نیز کمتر از آن توجه شده است و آنان را بطور عمده بازیگرانی حاشیه ای تلقی کرده اند، بروجردی در این کتاب به آثار و اندیشه های چنین روشنفکرانی نیز پرداخته است. وی معتقد است برخلاف بیشتر انقلابهای جدید، روشنفکران غیرمذهبی ایران به صدر آن جنبش انقلابی که در سال 1357 به قدرت رسید صعود نکردند. معهذا اشتباه بزرگی است اگر نقش اساسی آنان را در تمرین مشقهای سیاسی و ایدئولوژیکی که به انقلاب انجامید مورد مطالعه قرار ندهیم. بدون توجه به واکنشهای نظری و مبارزات سیاسی روشنفکران غیرمذهبی، فهم چگونگی تکوین انقلاب ایران ناممکن است. این نکته که در تاریخ فکری جدید ایران، خرد یا فهم تاریخی روشنفکران چیزی غیر از گسترش معمول سکولاریسم به ارمغان آورد، بررسی روشنفکران مذهبی غیرروحانی را ضروری میسازد.
بروجردی با درنظر داشتن این نکته ها، در این کتاب در درجهی نخست به اندیشهها و کردار روشنفکران غیرمذهبی و روشنفکران مذهبی غیرروحانی میپردازد. استدلال وی این است که در سالهای منتهی به انقلاب 57، آنچه در محفلهای فکری ایران رواج فراوان داشت، بحثی بومیگرایانه بود که از اسلام شیعی به مراتب فربهتر، همهجانبهتر و فراگیرتر بود. بروجردی این نظر را که فرهنگ سیاسی ایران بگونهای یکتا اسلامی است را نمیپذیرد و معتقد است که دهنیات، شناخت و مباحث نخبگان روشنفکری معاصر ایران نشان میدهد که ایدئولوژی انقلاب ایران در آغاز منحصراً اسلامی نبوده است. به عبارت دیگر، مذهب تشیع یکی از ارکان کلیدی ایدئولوژی انقلاب بوده اما تنها رکن آن نبوده است. آنچه بسیاری از روشنفکران ایرانی را به پیوستن به موج انقلابی برانگیخت یا به آن کشانید چیزی بیش از تعلقات مذهبی بود، چرا که انقلاب هم از تعدد علیتها برخوردار بود و هم از تکثر مشارکتها. میتوان گفت که ضعف آرمانی و سازمانی دیگر نیروهای سیاسی سبب گشت که ایدئولوژی اسلامی بتواند سرکردگی خود را به منصهی ظهور آورد فلذا برای بسیاری کسان که از دگردیسیهای اقتصادی و اجتماعی کشور در دهههای پیش آسیب دیده بودند، مذهب فراخوانی شد برای یک همایش عظیم مبارزاتی.
بروجردی در این کتاب، تحلیل خود از ترازنامهی فکری روشنفکران ایران در پنج دههی اخیر را هم از طریق نگرشی اجمالی به محیط اجتماعی- اقتصادی کشور و هم از طریق مورد مداقه قرار دادنآرای ده روشنفکر برجسته ایرانی ارائه می دهد. ده روشنفکر مورد نظر وی عبارتند از: سیدفخرالدین شادمان، احمد فردید، جلال آل احمد، علی شریعتی، سیدحسین نصر، احسان نراقی، حمید عنایت، داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی و عبدالکریم سروش.
علاوه بر این ده روشنفکر، در بخشی از کتاب به آرای سازمان مجاهدین خلق نیز پرداخته شده است، بروجردی همنظر با یرواند آبراهامیان است که آنها را نخستین سازمان ایرانی میدانست که بطور قاعدهمند یک تفسیر مدرن انقلابی از اسلام ارائه داد.
در فصل نخست کتاب «روشنفکران ایرانی و غرب» گرایش نظری این پژوهش ارائه شده است، در این فصل مفاهیم کلیدی «دیگربود»، «شرقشناسی»، «شرقشناسی وارونه» و «بومیگرایی» مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل دوم و سوم به بررسی این نکته پرداخته شده است که روشنفکران سکولار ایرانی در دهههای 1330 الی 1350 چگونه در ارتباط با دولت و غرب با احساس دوگانهای از دیگربود روبرو شدند که به ترتیب به نارضایتی و بومیگرایی انجامید. فصل دوم با بررسی اصطلاح روشنفکران آغاز میشود و سپس نشان میدهد که خصلت رانتیر بودن دولت پهلوی چگونه آن را دچار بحران مشروعیتی ساخت که ستیزهجویان غیرمذهبی و ادیبان متعهد به فعالیت سیاسی از آن بهره جستند. در فصل سوم به نوع دوم دیگربودی پرداخته شده که گریبانگیر روشنفکران ایرانی بود، یعنی دیگربود غرب. جستجوی این گروه برای دستیابی به هویت، از راه بررسی نوشته های ادبی، سیاسی و فلسفی سه روشنفکر مهم، سیدفخرالدین شادمان، احمد فردید و جلال آل احمد نشان داده شده است. در فصل چهارم دربارهی خصلت در حال تغییر گفتمان فلسفی و سیاسی روحانیون شرحی آورده شده است. نویسنده در فصل پنجم به تحلیل بحث های طبقه جدیدالظهوری از روشنفکران مذهبی غیرورحانی میپردازد که تلاششان برای به وجود آوردن یک آلترناتیو اسلامی به برخاستن نداهایی به هواداری از اصالت و بازگشت به خویشتن انجامید. نویسنده برای آنکه از فرایند پیچیده ای که این روشنفکران مسلمان از طریق آن به ایجاد خرده فرهنگ مذهبی کمک کرده اند شرحی به دست دهد، ابتدا به مطالعه موردی شهر مقدس مشهد پرداخته است. سپس به بررسی نوشته های دو اندیشمند بانفوذ یعنی، علی شریعتی و سیدحسن نصر و نیز سازمان چریکی مجاهدین خلق پرداخته است. این فصل همراه با فصل چهارم این بحث را تکمیل میکند که احیای فکری و سرکردگی اسلام سیاسی در انقلاب ایران چگونه ممکن شد. در فصل ششم از راه نگاهی به آثار احسان نراقی، حمید عنایت و داریوش شایگان توضیح داده شده که دانشگاهیان ایران چگونه بحث بومیگرایی را به ارتقای سطح و محبوبیت بیشتری رساندند. در فصل پایانی کتاب نویسنده با تحلیل انتقادی سه رشته بحث درگرفته مهم میان رضا داوری اردکانی و عبدالکریم سروش به تشریح دامنهی معضلات و چالشهایی میپردازد که سرآمدان فکری پس از انقلاب با آن روبرویند.
نتیجهگیری مهرزاد بروجردی در این کتاب آن است که اقتدار اندیشهی ثنویتگرا در جهانبینی روشنفکران ایرانی که بر محور تمایزگذاری و ممیزی میان «ما» و «آنها» قوام یافته، فرهنگ پرستش تفاوت را به جای تلاش در شناخت، به ارمغان آورده است. آنچه از دوگانه انگاری، نکوهش غیر و ستایش خویش نصیب ما گشت، یک پروژه فکری بود که بروجردی بر آن «بومیگرایی» نام مینهد. بروجردی معتقد است بومیگرایی اگرچه ردیهنویسی بر تاریخ و فرهنگ و اندیشهی غرب را در میان ما رایج ساخت ولی نتوانست این حقیقت را تغییر دهد که غرب کماکان به عنوان فرهنگ مرجع برای ما و جوامعی مانند ما ایفای نقش میکند. ادراک این مهم، باید شناخت این حقیقت را به بار آورد که آن «دیگری» که ما مرتباً به آن رجوع میکنیم دیرزمانی است که به جز لاینفکی از خود «ما» تبدیل شده است. به عبارت دیگر ما با قراردادن غرب در زیر منگنهی مانوسات فکری خود آن را خواسته یا ناخواسته با تاریخ و جهان بینی خود پیوند زدهایم.
درک روشنفکران جدید ایران از «خود» از جنبهی تاریخی تحت تاثیر دریافتشان از «دیگری» سلطهگر، یعنی غرب بوده است. در برابر این دشواری، بعضی از آنها از تقلید کامل یا گزینشی غربیگری و مدرنیسم هواداری کردند. روشنفکران دیگر از راه سیری حسرتبار در روانشناسی قهرمانان باستانی به دنبال نوزایش گذشتهی پرافخار رفتند و بعضی نیز کوشیدند به وسیلهی امروزین کردن سنتها راه میانهای برگزینند. آنان تقلید بیفکرانه از غرب را فریبکاری و نوزایش گذشته را کهنهپسندی تلقی کردند. با اینهمه نفوذ ایدئولوژیکی نیرومند غرب بسیاری از روشنفکران ایرانی را که در جستجوی اصالت و بومی کردن بودند، به روی آوردن به بومیگرایی و اسلامگرایی واداشت.
بروجردی با الهام از آرای میشل فوکو و ادوارد سعید نشان میدهد که فهم روشنفکران نوین ایران از غرب بر پایهی ذهنیت خود آنان بدست آمده است. برای آنان بررسی مستقل قوانین جامعهی مدنی، دستاوردهای تکنولوژی، جوهر انسانباوری، آموزهی سکولاریسم و الگوی تجدد بسیار دشوار بوده است. این پدیدهها به علت بدیها، دشواریها، تردیدها، شکافها، ناشازگاریها و بیگانگی هایی که وارد کردن یا تحمل شدن آنها برای جامعه ای مانند ایران به بار آورده، همواره از منظری آمیخته به تعصب مورد انتقاد قرار گرفته است. ارزیابی ترزانامهی روشنگری در ایران نشان میدهد که در سدهی معاصر روشنفکران ایران، صرفنظر از باورهای مختلف ایدئولوژیک خود، کلیت تمدن غرب را به عنوان یک فرهنگ مرجع برای تعیین هویت و شناخت از خود پذیرفتهاند. به زعم بروجردی روشنفکران ایرانی هم در عصر مشروطیت و هم انقلاب اسلامی جنگ فلسفی خود را علیه غرب با سلاحهایی که از همان دشمن به عاریت گرفته بودند انجام دادند. نتیجه این امر آن گشت که واکنش «برضد» و نه «کنش به خاطر» به صورت نشانهی ثابت گفتمان هویت در میان روشنفکران ما درآمد. انتقاد از تسلیم و تقلید نه به اصالت و آزادی، بلکه به عوامفریبی و تاریکاندیشی انجامید. از اینرو تصویری که به دست آمد یک خیالآفرینی آشفته، یک جهانبینی ذاتباور و دوبخشی و روانپارگی فرهنگی بود.
دو گفتمان غربزدگی و بازگشت به خویشتن توانستند، در زیر چتر پناهدهندهی بومیگرایی، ابزار نظری لازم را برای یک جنبش فکری اسلامی فراهم آوردند. انقلاب 1357 این دو گفتمان را از پاسخ فرهیختهی گروهی روشنفکر ناراضی به گفتمان فرادست نخبگانی انقلابی مبدل نمود. داد و فریادهای شماری اندک از روشنفکران انتقادگر، حال به مهمات تئوریک یک جنبش اجتماعی بدل شده بود و آنگاه که سپیدهدم انقلاب دمید سرامدان جدید انقلابی برای بیاثر نمودن، سد کردن و نهایتاً طرد گفتمانهای دیگر از کلام و ادبیات بومیگرایی بهره جستند.
به زعم بروجردی امروزه در سالهای آخر این قرن سالخورده، غرب و تجدد، بجای اعراب و اسلام، سپر بلای روشنفکران ایرانی شده است. اما تاریخ نشان میدهد که ایرانیان گرچه با اعراب دشمنی ورزیدند اما دینی را که آنان آورده بودند پذیرفتند. در مورد غرب نیز شاید چنین چیزی رخ خواهد داد، ایرانیان میتوانند درحالیکه الگوی تجدد را میپذیرند همچنان غرب را محکوم کنند.
به اعتقاد مهرزاد بروجردی روشنفکران ایرانی این بخت را دارند که به گونهای همزمان در دو جهان متفاوت زندگی کنند: جهان تاریخی و جهان پستمدرن. تصویرپردازی تحریف شده ی کنونی آنها می تواند امتیازی به حساب آید به شرط آنکه دیدگاهی انعطافپذیرتر را جایگزین تقسیمبندی زمخت کنونی میان شرق و غرب سازند. درحالی که در اثر فقر نظری گذشته ضعیف شدهاند، هنوز میتوانند با امتزاج اندیشههای گوناگونی که در گرداگردشان جاری است نیرومند شوند. مسئله اساسی که اینک روشنفکران ایرانی با آن روبرویند این است که چگونه باید از تفکر دوگانهای که آنان را به چالهی مدرنیسم فریبکار یا به بنیست بومیگرایانه میاندازد فراتر رفت.
اسپاگگتی این فیلم خیلی تنده فکر می کنی بتونی بخوریش.