عریضه نامه ای دانشجویی
[سال 87 دانشجوی کارشناسی بودم، نمره ام در درس جامعه شناسی جهان سوم که اعلام شد؛ برای اعتراض عریضه ای طنز برای استاد این درس دکتر نادر رازقی ایمیل کردم. الان بعد از گذشت 10 سال این نامه را اینجا منتشر می کنم. دکتر رازقی هرچند محتوای نامه را بسی پسندید و خندید ولی تغیری در نمره نداد.]
زان استاد دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو این حکایت
خدمت استاد عزیز و بزرگوار
جناب آقای دکتر نادر رازقی
عرض سلام و تحیت
استاد در آغاز نیمچه دوم سال تحصیلی 1387-1386 به هنگامه ی برگزیدن واحدهای درسی آنگاه که نوید تدریس جامعه شناسی کشورهای جهان سوم توسط شما منتشر شد با عطشی وصف ناپذیر منتظر حضور شما در کلاس بودم و پس از چند جلسه و آشنایی بیشتر با شما فهمیدم که:
حسنت باتفاق ملاحت جهان گرفت / آری باتفاق جهان میتوان گرفت
خاطراتی کثیر و آموختههایی عظیم حاصل آن کلاس های جهان سوم بود که دانشجویان به همراه استادشان ملاحت جهان را گرفتند، نه فقط ملاحت جهان سوم که ملاحت جهان اول و دوم هم ازآن ما شد و ثابت کردیم که ما می توانیم.
پرباری تدریس شما و علاقهی وافر به مباحثی که مطرح میکردید باعث میشد به عنوان عضو کوچکی از ملت همیشه در صحنهی ایران، پیوسته به صورتی خودجوش در عرصهی کلاس درس جهان سوم حاضر شوم و با سکوت و گوش فرادادن به بیانات شما مشت محکمی بزنم بر دهان آنهایی که همیشه در انتهای کلاس مشغول پچ پچ و توطئه علیه نظم و امنیت نظام مقدس کلاس درس کشورهای جهان سوم بودند.
شادی و شعف قلبیام آنگاه به اعلا درجهی خود رسید که دوستان ترتیب اردویی مختلط ولی کاملا علمی، فرهنگی، آموزشی و درسی را برای درس جهان سوم به مقصد منطقهی زیبا و دل انگیز شورمست به سرپرستی شما دادند، تصور اینکه اردویی یک روزه را در روزهای پایانی بهار زیبای سال نوآوری و شکوفایی در رکاب شما خواهم بود صبر و قرار را از من گرفته بود و مدام برای رسیدن روز اردو لحظه شماری میکردم، روزبروز، ساعت به ساعت، دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه.
از چندین روز قبل انتظار اردو خواب را از چشمانم ربوده بود تا اینکه شب اردو با فرا رسیدن موعد وعید آرامش نسبی برمنطقه و من مستولی شد اما افسوس و دریغا که شوق فرارسیدن موعد اردو باعث شد تا خواب شیرینم مرا از کاروان باز دارد و ساعتها پس از حرکت اتوبوس بیدارشوم و هرچه نالهی فرهادوار زدم: ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود، تنها بگوش کوه بیستون رسید و آن عظیم هم به بیان پیر فرزانه جورج هربرت مید در کنشی متقابل فقط فریاد برخاسته از عمق وجودم را به گوشم بازگرداند و شد آنچه نباید میشد، آن اردو و مصاحبت با شما را از دست دادم و تنها در اتاق 706 خوابگاه نواب با حسرت و اندوه زیرلب زمزمه میکردم:
بآستان استاد مشکل توان رسید آری / عروج برفلک سروری بدشواریست
هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست / ورنه تشریف استاد بر بالای کس کوتاه نیست
فکریا هرآنکه عشق نورزید و اردو خواست / احرام طوف کعبه دل بیوضو ببست
خاطره تلخ آن غفلت هم سپری شد و گشت چرخ فلک تا رسید آنروزی که می بایست بار کاری را بردوش میکشیدم که اجنبی جماعت آنرا کنفرانس نام نهاده اند، تهاجم فرهنگی اسبق، یورش فرهنگی سابق و ناتوی فرهنگی حال سبب شده بود تا هوس دانشجویان برای ایفای این تحفهی غربی بیشتر از بازهی زمانی کلاس باشد و درنهایت نصیب هر کنفرانسوری مجالی باشد در گنجایش اخبار 60 ثانیهای صداوسیمای وطنی. این مسکین نیز به ناچار بحثی چون دولت رانتی در جوامع جهان سوم را در همین اندک مجال باید میگنجاندم، نظریه دولت رانتی دکتر حسین مهدوی را بگونه ای در 60 ثانیه گفتم که خودم سهل است، حسین مهدوی هم نفهمید چه گفتم! آن چند سطر هم شد پیشکشی از جانب ما برآستان شما ولی :
کنفرانس دادمش بمژده و خجلت همی برم / زین نقد کم عیار که کردم نثار استاد
در واپسین روزهای شرجی نیمچه دوم سال تحصیلی و روزهای آغازین ایامالله فرجه پیشا امتحانی احضاریهای از کمیته فخیمهی انضباطی دانشگاه حوالتم شد که اندرونش مرا متهم به انجام کاری دایر بر ایجاد اختلال در نظم دانشگاه از طریق برپایی تجمع غیرقانونی در دانشگاه میکرد و هشتمین عجیب عجایب هفتگانه جهان اینکه در روزی متهم به انجام این اعمال فاسقه بودم که تمام آنروز را از صبح خروس خوان تا شب جیرجیرک خوان در کلاسهای درس، من جمله کلاس باشکوه جهان سوم شما طی کرده بودم، در مراجعات بعدی گوشزدم کردند که از من تصویر و فیلم هم در آن صحنههای تجمع دارند! ولی بدلیل حفظ اسرار امنیتی و اطلاعاتی نمیتوانند فیلم خودم را به خودم نشان دهند!!
این پیشامد موجب شد که دریابم مصداق بارز کلام گهربار آن حکیم عارف اروینگ گافمن هستم که داغ ننگ بر جبینم منقوش شده و دوستداران شفیقم در حراست دانشگاه زحمت عملی شدن انحراف اولیه را درخصوص من کشیده اند و فقط کافی است تا I هربرت میدی ام به ME تبدیل شود و self ام هم انحراف ثانویه را بپذیرد تا در ایکی ثانیه بشوم یک منحرف سیاسی تحت تعقیب!!!
علاجی جز اخذ مکتوبی از شما گواه بر حضورم در کلاس نبود تا شاید گشایشی درکار آید. فراموش نمیکنم آن لحظهای را که برای اخذ مکتوب به خانقاه شما قدم نهادم و شما پس از شنیدن درخواستم فرمودید:
ای ترک پری چهره که دوش از بر ما رفتی / آیا چه خطا دیدی که از راه خطا رفتی؟
و من خجول ازین لطف و کرم شما که مرا پری چهر خطاب نموده بودید در جواب سوالتان گفتم:
حراستیان کاین جلوه در محراب می کنند / چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
حالی درون پرده بسی فتنه می رود / تا آنزمان که پرده برافتد چها کنند؟
و شما گفتید: هیس! یواش حرف بزن دوربینا میشنون!
چرخ نیلوفری گشت و گشت تا رسید سخنرانی مایکل بوروی، آن پیرمرد جوان و پرشوری که برای ما نائب رئیس انجمن بین المللی جامعه شناسی بود و برای برخی جاسوس آمریکا و اسرائیل! دیدم آن لحظهای را که دوست شفیقم برادر حسینی از شما دربارهی این جاسوس آمریکایی تفتیش میکرد و شما به او گفتید: «تی مِتَاَسِفِم»! درآن لحظه به شجاعت و صراحت شما درود فرستادم و آنگاه که باوجود تمام مزاحمتها توانستید آن جلسه را برگزار کنید گفتم:
شکرخدا که از مدد بخت کارساز / برحسب آرزوست همه کار و بار استاد
ولی افسوس و دوصد افسوس که تمام این شادیها و سرورهایم چندی پیش با دیدن آن عدد کذایی 10 مضمحل و نابود شد، چنان ضربهی هولناکی بر مواضع روحی و روانیام وارد شد که گویی آقای احمدی نژاد برای یک دورهی چهارسالهی دیگر رئیس جمهور شده!
چندان گریستم که هرکس بگذشت / در اشک ما چو دید روان گفت چه جوست؟
تصور اینکه یک چنین نمرهای معدل کلّم را چگونه تهدید میکند برایم سختتر از تهدیدات نظامی آمریکا و اسرائیل است، اکنون که این عریضه را مینویسم چشمانم از شدت فشارهای تحمیلی و ساختاری بسختی قادر به دیدن هستند البته قطعی برق و تاریکی هم متغیر مستقل موثر دیگری بر بینایی چشم های من در مقام متغیر وابسته هستند.
صبا زحال دلتنگ ما چه شرح دهد / که چون شکنج و رقهای غنچه توبرتوست
دردمندی من سوخته زارونزار / ظاهراً حاجت تقریر و بیان اینهمه نیست
بیان حال درونی و به قلم آوردن شدت تاثر من ازین نمره کذایی دراین چند سطر کاری است به دشواری سوارشدن به سرویسهای دانشگاه.
ولی حاشا که من از بذل عنایت شما بنالم چراکه شما رازقید.
حاشا که من از جور و جفای استاد بنالم / بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
دانم که بگذرد زسر جرم من که او / گرچه پریوشست و لیکن فرشته خوست
در ایامی که مشغول تدارک برای خان کنکور ارشد هستم فکر تاثیر منفی این نمره کذایی بر سرنوشتم طعم غذای دستپخت مادرم را برمن تلختر از مزه ی غذاهای دانشگاه کرده.
اگر بخواهم نمودار اثرات این نمره 10 را به زبان روش تحقیقی بیان کنم اینگونه میشود:
اندکی این نمودار و عریضه دشوار و بپیچ بپیچ شد ولی چاره نیست که:
شرح شکن زلف خم اندرخم جانان / کوته نتوان کرد که این قصه درازست
رازی را که برغیر نگفتیم و نگوییم / با دکتر رازقی بگوییم که او محرم رازست
من و دل گر فنا شویم چه باک / غرض اندر میان سلامت اوست
دارم امید عاطفتی ازجانب دوست / کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
فکریا منال زبیداد و جور استاد که استاد / ترانصیب همین کرد و این ازآن دادست
به ناله میازار و ختم کن فکری / که رستگاری جاوید در کم آزاریست.