عشق به همان میزان که حس و لذتی بیمانند به همراه دارد در عین حال میتواند فلاکتی عظیم را سبب شود. کمتر عذابی میتواند به پای عذابی که رابطهها علت آن هستند برسد. انسان باید برای درک مصیبتهایی که دچارشان میشود تلاش کند. این درک باعث میشود احساس نکنیم فقط ما هستیم که دچار مصیبت شدهایم، در نهایت خواهیم پذیرفت که بعضی مصیبتها جز طبیعیترین اتفاقات عالم هستند. هدف این کتاب پرورش نوعی مهارت هیجانی در خوانندگان است که نامش را میتوان «واقعبینی در عشق» گذاشت، یعنی درک اینکه چه توقعات معقولی میتوان از عشق و عاشقی داشت و نیز اینکه چرا اغلب اوقات، بی آنکه به بدشانسی یا مشکلات شخصیمان ربطی داشته باشد، از عشق و عاشقی خیری نمیبینیم.
جامعه معمولا در مورد بسیاری از مشکلات مربوط به عشق و عاشقی بیپرده صحبت نمیکند و این باعث میشود مصائب عشق را طبیعی ندانیم و اغلب فکر میکنیم فقط خودمان دچار چنین مکافاتهایی میشویم. وقتی در رابطهمان به مشکل بر میخوریم فکر میکنیم علت این است که طرفمان آدم ابلهی است. نتیجهگیری معقولتر اما آن است که بدانیم قرارمان با یارمان و مسیری که قصد پیمودن آنرا داریم از نوعی است که کمتر کسی در آن موفق میشود. ممکن است تصمیم بگیریم از رابطه بیرون بیاییم و به جای تعدیل تصوراتمان درباره عشق و رابطه؛ سراغ آدم جدیدی برویم. به جای مقصر دانستن طرف مقابل باید انگشت اتهام را به سوی عشق نشانه گرفت. عشق به دلیل ماهیت ساختاری آن پدیدهای چالشبرانگیز است و بهتر است به این باور برسیم که پای هیچ دلیل شخصی و منحصر به فردی در میان نیست.