معرفی کتاب خود را بهتر شناختن
شناختن خودمان و به خصوص ذهنمان برخلاف تصور بسیار سخت و پیچیده است، تمایز قائل شدن بین بخش خودآگاه و ناخودآگاه ذهن باعث میشود بپذیریم که بخش اعظمی از شخصیت و هویت ما در ناخودآگاهمان نهفته است که حتی خودمان هم آنرا نمیشناسیم. این ناخودآگاه پنهان در بزنگاههای زندگی چنان بر رفتار و گفتار و تصمیمات ما تاثیر میگذارند که خودمان پس از مدتی حیرت میکنیم چگونه و چرا آن کار را در آن مقطع انجام دادیم.
ترس احساسی از دانستن و اقرار به لایههایی پنهان از شخصیت ما که انکارش میکنیم، باعث میشود همواره از خودشناسی شجاعانه گریزان باشیم. وقتی شروع به خودشناسیِ ناخودآگاهمان میکنیم احساسات آزاردهنده شروع به خودنمایی میکنند و بلافاصله خودآگاه ما وحشت میکند و سعی میکند مانع کاوش ناخودآگاه شود چرا که در آنجا ترسها، انکارها، خطاها، وقایع و واقعیتهای تلخی نهفته است که همواره سعی کردهایم از آنها فرار کنیم. یا باید وحشت یکبارهی مواجهه با این لایههای پنهان ذهنمان را به جان بخریم یا با فرار از آنها زجری مستمر و نهفته در اعماق ذهنمان را تا همیشه حمل و انکار کنیم.
یکی از ابعاد مهم خودشناسی توجه به میراث احساسیمان است. رواندرمانگرها برای میراث احساسی ما از مفهوم «انتقال» استفاده میکنند. از دید آنها، همگی ما همواره در معرض خطرِ «انتقال» الگوهای رفتاری و احساسی گذشته به حال هستیم بدون آنکه واقعا ضرورتی داشته باشد. ما احساس میکنیم باید انسانهای بیگناه را مجازات کنیم؛ نگران تحقیری هستیم که بسیار نامحتمل است و ناگزیر دیگران را از خود ناامید میکنیم، همانطور که مثلا سالها پیش کسی ما را ناامید کرده است. باید از اینکه از چه کسانی چه رفتارهایی را تاثیر گرفتهایم و چه آسیبهایی دیدهایم فهرستی تهیه کنیم؛ در واقع نوعی شجرهنامهی احساسی که نشان بدهد چه مشکلاتی را از گذشته، از روابط قبلیمان، از خانواده، از جامعه و... به ارث بردهایم که زندگی فعلی ما را دستخوش اختلال کرده است.
بلوغ یعنی با متانت بپذیریم در احاطهی انبوهی از موقعیتهای انتقالی هستیم و متعهد شویم خردمندانه این کلاف سردرگم را بگشاییم. هدف از چنین رویکردی این است که بفهمیم سرچشمه مشکلات کجاست. شجرهنامه احساسی ما هم به دیگران امکان میدهد تا بدانند پیشینه احساسی ما در چه حوزههایی ممکن است حساسیتهای آنان را تحریک کند، پیش از آنکه ما فرصت کنیم با آنچه به ارث بردهایم همه چیز را خراب کنیم. آگاهی از خطرات پدیده انتقال باعث میشود همدردی و درک متقابل از خشم و قضاوت پیشی بگیرند. وقتی درک کنیم همهی ما با دشواریهای گذشتهی خود دست به گریبانیم، خشم و سرزنش جای خود را به آرامش و شفقت میدهد.
داشتن میراث احساسی پیچیده نه باعث سرافکندگی که موجب سربلندی فرد خواهد بود چرا که نشاندهندهی آگاهی او از جزئیات میراث احساسی خود است. نیازی نیست آدمهای کامل و بینقصی باشیم، کافی است بتوانیم نقایص احساسی دیگران را به موقع و در کمال آرامش تفسیر کنیم تا ناغافل در چنگال رنجهایی که به ما تحمیل میکنند گرفتار نشویم.