ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

جامعه نشینی، جامعه بینی و جامعه شناسی

ویرگول

ویرگول برای نرسیدن به نقطه

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی

۲۰ مطلب با موضوع «سیاسی» ثبت شده است

منتشر شده در انصاف نیوز

 

جامعه ایران در حال تجربه‌ی یکی از خطرناک‌ترین روندهای اجتماعی خود است؛ موجی از پناهجو ستیزی که با سکوت یا همراهی بخشی از جامعه و سیاست‌گذاری‌های دولتی، در حال تبدیل به یک بحران عمیق اخلاقی و اجتماعی است. اما خطای بزرگ این است که تصور کنیم این بحران تنها به پناهجویان افغانستانی محدود خواهد ماند.

از محتمل‌ترین و قطعی‌ترین خطرات این وضعیت، امکان تسری و گسترش منطق «دیگری‌سازی» و طرد از پناهجویان به سایر گروه‌های اجتماعی در داخل ایران است. سازوکارهای گفتمانی، قانونی و عملیاتی که امروز برای کنترل و حذف یک گروه آسیب‌پذیر ایجاد می‌شوند، فردا به راحتی قابل بازتولید و اعمال بر روی هر گروه دیگری خواهند بود.

هنگامی که زبان نفرت، تحقیر و انسانیت‌زدایی علیه یک گروه در فضای عمومی و رسانه‌ای عادی‌سازی می‌شود، استفاده از همین ادبیات مسموم علیه گروه‌های دیگر نیز به شدت آسان‌تر می‌شود. توجیهاتی مانند «حفظ امنیت ملی»، «انسجام فرهنگی»، «مقابله با ناهنجاری» یا «توزیع عادلانه منابع» که امروز برای محدود کردن افغان‌ها به کار می‌روند، فردا می‌توانند به حربه‌ای برای توجیه تبعیض یا سرکوب علیه زنان، اقلیت‌های قومی، اقلیت‌های مذهبی، دگراندیشان سیاسی، یا حتی گروه‌های به حاشیه رانده‌شده‌ای مانند فقرای شهری، معتادان یا بیماران روانی تبدیل شوند.

این فرآیند تنها در سطح گفتمان باقی نمی‌ماند. قوانین و مقرراتی که برای محدود کردن حقوق اولیه پناهجویان وضع می‌شوند، می‌توانند الگو و دستاویزی برای ایجاد محدودیت‌های مشابه برای سایر شهروندان «ناخودی» یا «مسئله‌دار» شوند. بوروکراسی و سازوکارهای نظارتی و کنترلی که برای مدیریت جمعیت پناهجویان ایجاد می‌شود (مانند سیستم‌های ثبت‌نام، انگشت‌نگاری و کارت‌های شناسایی ویژه)، این پتانسیل را دارد که به ابزاری برای نظارت و کنترل بیشتر بر سایر بخش‌های جامعه بدل شود. این امر به ویژه در ساختارهای سیاسی که تمایل به کنترل اجتماعی بالا دارند، یک سناریوی کاملاً محتمل است.

هدف قرار دادن پناهجویان افغان به مثابه یک «میدان مشق» برای آزمودن واکنش جامعه به سیاست‌های انحصاری و تبعیض‌آمیز عمل می‌کند. یک گروه فاقد حقوق شهروندی، بهترین گزینه برای اجرایی کردن روش‌های کنترل و عادی‌سازی گفتارهای تفرقه‌افکنانه است. اگر جامعه در برابر این بی‌عدالتی سکوت کند، این پیام به ساختار قدرت مخابره می‌شود که می‌توان همین الگوها را با هزینه‌ی اجتماعی کمتری علیه گروه‌های دیگر نیز به کار گرفت.

پناهجو ستیزی تمرین خطرناکی است که جامعه را برای پذیرش سطوح بالاتری از تبعیض و نابرابری در درون مرزهای خود آماده می‌سازد و آستانه حساسیت عمومی را نسبت به بی‌عدالتی پایین می‌آورد. پیامد ویرانگر این روند، فرسایش «همدلی اجتماعی» به عنوان ستون اصلی همبستگی ملی است. جامعه‌ای که می‌آموزد درد و رنج یک گروه انسانی را نادیده بگیرد، ظرفیت خود برای شفقت را از دست می‌دهد.

این بی‌حسی اخلاقی به تدریج به یک هنجار تبدیل می‌شود. در چنین فضایی، اگر فردا یک گروه قومی یا مذهبی داخلی تحت فشار قرار گیرد، جامعه دیگر توانایی بسیج عاطفی برای دفاع از آنان را نخواهد داشت؛ چرا که منطق «آنها مشکل خودشان است» پیش از این در مورد افغان‌ها تمرین و نهادینه شده است. تاریخ بارها نشان داده است که فرایند یافتن «سپر بلا» به ندرت به یک گروه محدود می‌ماند.

زمانی که یک گروه هدف قرار گرفت، اگر مشکلات زمینه‌ای جامعه (فقر، نابرابری، بحران سیاسی) حل نشده باقی بمانند، جستجو برای مقصر بعدی آغاز می‌شود. اقوام، اقلیت‌های دینی، روستاییان، آسیب‌دیدگان اجتماعی و بسیاری دیگر از گروه‌های بی‌صدا و محروم، همگی پتانسیل تبدیل شدن به «دیگری» بعدی را دارند. ایران، همواره سرزمینی چندفرهنگی، چند زبانی و متکثر بوده است. زمانی که منطق «حذف دیگری» به جای «مدیریت تفاوت‌ها» حاکم شود، این امر می‌تواند گسست‌های قومی، زبانی و مذهبی خفته در جامعه را فعال کند.

گروه‌هایی که تا دیروز خود را بخشی از ملت ایران می‌دانستند، با مشاهده سرنوشت پناهجویان افغانستانی، این سوال را از خود خواهند پرسید که در فردای بحران‌ها، آیا آنها نیز به عنوان «دیگریِ» قابل حذف، معرفی نخواهند شد؟ این بی‌اعتمادی به آینده مشترک، می‌تواند انسجام ملی را به شکلی جبران‌ناپذیر تضعیف کند.

روند خطرناک افغان‌ ستیزی، جامعه ایران را وارد چرخه معیوبی از تفرقه، بی‌اعتمادی و درگیری داخلی می‌کند. ایستادن در مقابل افغان‌ستیزی، یک کنش روشنفکرانه یا صرفاً انسان‌دوستانه نیست؛ بلکه یک ضرورت عاجل برای حفظ ایرانِ متکثر و در واقع، دفاع از خودمان است. چون هیچ تضمینی وجود ندارد که در دور بعدی این بازی خطرناک، گروهی که هدف حمله قرار می‌گیرد، خود ما نباشیم.

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۲۳:۲۴
ویرگول ،،،

منتشر شده در روزنامه اعتماد

ایران امروز در یکی از پیچیده‌ترین مقاطع تاریخی خود قرار گرفته است؛ دورانی که مشخصه اصلی آن، انباشت بحران‌های درهم‌تنیده و بدخیمی است که دهه‌ها سیاست‌گذاری ناکارآمد، ریشه‌های آن را عمیق‌تر کرده است. کشور با ابرچالش‌هایی روبروست که دیگر با راه‌حل‌های مقطعی قابل مدیریت نیستند؛ از ناترازی هولناک در صندوق‌های بازنشستگی گرفته تا فرسایش سرمایه اجتماعی، از ناتراژی انرژی تا بحران‌های محیطزیستی. در کانون این بحران‌های زنجیروار، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی قرار دارد؛ دستگاهی که به دلیل گستردگی حوزه فعالیت، هم آینه تمام‌نمای چالش‌های کشور و هم دستگاهی موثر برای اجرای اصلاحات است. از همین رو، تلاش کنونی نمایندگان مجلس برای استیضاح وزیر این وزارتخانه، نه یک اختلاف‌نظر مدیریتی، بلکه تجلی یک شکاف عمیق‌تر در نظام حکمرانی کشور است.

این نبرد، میان دو جریان فکری و عملیاتی کاملاً متمایز در جریان است: جریان نخست، پارادایم «اصلاحات ساختاری و فسادستیزی» است که بحران‌های کنونی را محصول مستقیم اقتصاد رانتی و عدم شفافیت دانسته و راه نجات را در حرکت به سمت حکمرانی قاعده‌مند و مبتنی بر شواهد می‌داند. در مقابل، جریان دوم نماینده «منافع تثبیت‌شده و مقاومت در برابر تغییر» است؛ این جریان متشکل از شبکه‌های قدرتمند ذی‌نفعی است که بقا و سودآوری آن‌ها با همین ساختارهای ناکارآمد و غیرشفاف گره خورده و هرگونه اصلاح بنیادین را تهدیدی برای جایگاه و منافع رانتی خود تلقی می‌کنند. بنابراین تحلیل چرایی تلاش مجلس شورای اسلامی برای استیضاح احمد میدری، نیازمند درک دقیق دینامیک این تقابل سرنوشت‌ساز است.

رویکرد اصلاحی احمد میدری در یک سال گذشته، بر دو پایه استوار بوده است. در گام نخست، با هدف ایجاد ثبات اجتماعی و ترمیم معیشت عمومی، اقدامات ملموسی به اجرا گذاشت که شامل افزایش ۴۵ درصدی حداقل دستمزد بود (که از نرخ تورم پیشی گرفت)، اجرای طرح متناسب‌سازی حقوق بازنشستگان که منجر به رشد ۴۸ تا ۵۹ درصدی مستمری‌ها شد و گسترش طرح کالابرگ الکترونیکی برای بیش از ۶۰ میلیون نفر بود. همزمان با این اقدامات ثبات‌بخش، جراحی‌های عمیق در کانون‌های ناکارآمدی آغاز شد. قلب این برنامه تحول، اصلاح نظام بنگاه‌داری در شستا و دیگر شرکت‌های تابعه بود که با محوریت شفاف‌سازی، خروج از مدیریت مستقیم و حاکمیت شایسته‌سالاری، مستقیماً کانون‌های قدرت را که از عدم شفافیت منتفع می‌شدند، به چالش کشید. در کنار آن، الزام صندوق‌ها به انجام محاسبات دقیق آکچوئری و طراحی طرح نجات تأمین اجتماعی، پایانی بر سیاست پنهان‌کاری و سرآغازی بر انضباط مالی بود. این اقدامات، ترجمان عملی پارادایم فسادستیزی و حرکت به سمت حکمرانی قاعده‌مند است.

هرگاه قطار اصلاحات ساختاری به حرکت درآید، مقاومت شدید منافع تثبیت‌شده امری طبیعی و قابل‌پیش‌بینی است. شفاف‌سازی مالی، انتصابات مبتنی بر تخصص به جای روابط سیاسی و قاعده‌مندسازی فرآیندها، مستقیماً منافع شبکه‌هایی را تهدید می‌کند که سال‌ها از ساختارهای رانتی و غیرشفاف سود برده‌اند. این کانون‌های قدرت، در مواجهه با خطر از دست دادن امتیازات ویژه خود، از تمام ابزارهای سیاسی و رسانه‌ای برای متوقف کردن این روند استفاده می‌کنند. در چنین شرایطی، تلاش نمایندگاه مجلس برای استیضاح چنین وزیری نه نشانه ضعف عملکرد، بلکه گواهی بر جدی بودن و مؤثر بودن اصلاحات آغاز شده است. شدت این مقاومت‌ها، خود معیار دقیقی از عمق برخورد با ساختارهای معیوب و میزان موفقیت در به خطر انداختن منافع نامشروع است.

موفقیت یا شکست اصلاحات در وزارت رفاه، صرفاً سرنوشت یک وزارتخانه را رقم نمی‌زند، بلکه به مثابه یک شاخص برای ظرفیت اصلاح‌پذیری کل نظام حکمرانی عمل می‌کند. متوقف کردن مدیری که با نهایت دقت و آرامش اصلاحات ارزشمندی را آغاز کرده، یک پیام بسیار ناامیدکننده برای امکان انجام تغییرات حیاتی در کل نظام حکمرانی خواهد بود. این اقدام به معنای آن است که هرگاه اصلاحات واقعی، منافع ساختارهای ناکارآمد و ریشه‌دار صاحب رانت را به خطر اندازد، سیستم توان مقاومت در برابر آن‌ها را ندارد و در نهایت تسلیم وضع موجود می‌شود. این پیام، موجب دلسردی نیروهایی خواهد شد که هنوز به انجام اصلاحات درون ساختاری و نجات کشور از این شرایط بدخیم امیدوارند.

آنچه امروز در وزارت رفاه رخ می‌دهد، یک آزمون تاریخی برای نظام حکمرانی کشور است و نتیجه آن مشخص خواهد کرد که آیا اراده‌ای برای حمایت از اصلاحات ساختاری و تحمل هزینه‌های آن برای دستیابی به منافع بلندمدت ملی وجود دارد، یا سیستم در برابر فشار ذی‌نفعان وضع موجود تسلیم شده و به تداوم مسیر بحران‌زا رضایت می‌دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۰۴ ، ۲۳:۰۲
ویرگول ،،،

منتشر شده در روزنامه شرق
 

24 شهریور 1404 روزنامه «شرق» مقاله‌ای از محمدعلی ابطحی در نقد عملکرد احمد میدری در وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی منتشر کرد. نویسنده استدلال اصلی خود را بر پایه یک دوگانه قدیمی اما آشنا بنا نهاده بود: تقابل میان «معلم» (نماد نظریه و سیاست‌پژوهشی) و «مجری» (نماد عمل‌گرایی و پیشبرد امور). این نقد، فارغ از صحت و سقم آن در مورد شخص وزیر، فرصتی برای طرح پرسشی بزرگ‌تر و حیاتی‌تر است: آیا نظام مدیریتی ما برای حل ابرمسائل کنونی، به مدیران اجرائی سنتی نیاز دارد یا به مدیران سیاست‌پژوه؟

دوگانه «معلم-مجری» در نگاه اول جذاب است، اما در تحلیل نهایی، یک ساده‌سازی گمراه‌کننده از پیچیدگی‌های حکمرانی مدرن است. این تفکیک، ما را به این باور می‌رساند که دنیای اندیشه و اجرا از یکدیگر جدا هستند؛ گویی می‌توان بدون نقشه راهی دقیق و علمی، مسیری صعب‌العبور را با موفقیت پیمود. تاریخ معاصر ایران مملو از مدیران «اجرائی» به معنای مصطلح کلمه بوده است؛ مدیرانی که در رتق‌وفتق امور جاری تبحر داشته‌اند، اما آیا توانسته‌اند مسائل بنیادینی چون بحران صندوق‌های بازنشستگی، ناکارآمدی ساختار اشتغال یا فساد در شرکت‌های دولتی را حل کنند؟ پاسخ منفی است‌ و دلیل آن دقیقا در همان تفکری نهفته است که دوگانه «معلم-مجری» را ساخته. در حقیقت، همان رویکردی که «مدیر اجرائی» را بر «مدیر سیاست‌گذار» ارجح می‌داند و به اجرای کوتاه‌مدت اصالت می‌بخشد، خود عامل اصلی ایجاد و انباشت تدریجی همین مسائل بغرنج برای کشور بوده است.

بحران صندوق‌های بازنشستگی یا فساد گسترده در شرکت های دولتی، یک‌شبه به وجود نیامده‌اند؛ آنها نتیجه ده‌ها سال «مدیریت اجرائی» بدون «تفکر سیاستی» هستند؛ ده‌ها سال تصمیم‌گیری‌های روزمره و مُسکن‌های موقتی که ریشه‌ها را نادیده گرفته و به‌تدریج، مشکلات کوچک را به بحران‌های ملی تبدیل کرده است. نویسنده آن یادداشت به‌درستی به سنگینی و لختی بوروکراسی اشاره می‌کند. اما این ساختار فرسوده، خود معلول همین تفکر است. در چنین شرایطی، یک مدیر اجرائی سنتی، اغلب خود بخشی از این چرخه معیوب می‌شود و تلاش می‌کند با آن کنار بیاید و صرفا چرخ‌هایش را به حرکت وادارد. در مقابل، یک رهبر با پس‌زمینه پژوهشی، مأموریت اصلی خود را نه «اداره» این ساختار ناکارآمد، بلکه «اصلاح» آن تعریف می‌کند.

طبیعی است که اصلاح، فرایندی زمان‌بر و نیازمند فراهم‌کردن مقدمات است. انتخاب دقیق تیم همسو، تحلیل داده‌ها و آماده‌سازی زیرساخت‌ها، همگی اقداماتی هستند که از دید یک ناظر بیرونی ممکن است به «تعلل» تعبیر شوند. اما هر فرد آگاهی می‌داند که شتاب‌زدگی در چنین اموری، به‌جای درمان، به تعمیق بحران می‌انجامد.

آنچه در نقد مذکور «ژست دانشگاهی» خوانده شده، شاید در واقع تلاشی برای تغییر پارادایم از «حکمرانی مبتنی بر روزمرگی» به «حکمرانی مبتنی بر شواهد» باشد. در این پارادایم، موفقیت نه با تعداد کلنگ‌هایی که به زمین زده می‌شود، بلکه با کیفیت و پایداری شالوده‌ای که ریخته می‌شود، سنجیده می‌شود. البته این به معنای نفی اهمیت اجرا نیست. یک اندیشه والا بدون توانایی پیاده‌سازی، در حد یک مقاله دانشگاهی باقی می‌ماند. اما نکته این است که در مواجهه با چالش‌های ساختاری ایران، «چه باید کرد؟» سؤالی به مراتب مهم‌تر و مقدم‌تر از «چگونه باید اجرا کرد؟» است. قضاوت در مورد عملکرد هر مدیری، مستلزم شناخت دقیق صورت‌مسئله‌ای است که او با آن روبه‌رو است. اگر صورت‌مسئله، اداره وضع موجود باشد، یک مدیر اجرائی قوی کفایت می‌کند. اما اگر صورت‌مسئله، تغییر وضع موجود باشد، آنگاه حضور یک «استاد دانشگاه عالی» در مسند وزارت، نه‌تنها یک ضعف نیست، بلکه شاید یکی از ضروری‌ترین انتخاب‌ها برای عبور از این پیچ تاریخی باشد. در پایان باید پذیرفت که قضاوت در مورد عملکرد هر مدیری، مستلزم شناخت دقیق صورت‌مسئله‌ای است که او با آن روبه‌رو است. اگر صورت‌مسئله، اداره وضع موجود باشد، یک مدیر اجرائی سنتی کفایت می‌کند. اما اگر صورت‌مسئله، تغییر وضع موجود و اصلاحات ساختاری باشد، آنگاه حضور یک مدیر سیاست‌پژوه در مسند وزارت، نه‌تنها ضعف نیست، بلکه شاید ضروری‌ترین انتخاب برای عبور از بحران‌های انباشته‌شده باشد. شواهد یک‌ساله عملکرد احمد میدری نشان می‌دهد که می‌توان هم‌زمان برای آینده «طراحی» کرد و به نیازهای «امروز» هم پاسخ داد. این همان مسیری است که کشور بیش از هر زمان دیگری به آن نیازمند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۱۸:۲۵
ویرگول ،،،

منتشر شده در انصاف نیوز، پرسون، مرزنیوز، شیوا بیان

چند روز پیش رئیس‌جمهور به استان اردبیل سفر کرد و در نهایت پس از این سفر حدود ۸۰ هزار میلیارد تومان اعتبار برای طرح‌های مختلف این استان تصویب شد؛ اما با اعلام نتایج و تقسیم اعتبارات، آنچه بیش از همه نمایان شد، نه یک شادی عمومی، بلکه موجی از رقابت‌ها و نارضایتی‌های درون استانی بود.

گویی با ورود بودجه، چیزی گران‌بهاتر از استان رخت بربست: «برکت». برکت به معنای همبستگی، اعتماد متقابل و اراده جمعی برای ساختن آینده‌ای مشترک. این مقاله روایتی است از این معادله تلخ که چگونه تمرکز صرف بر «بودجه»، به قیمت از دست رفتن «برکت» تمام شد. البته این تراژدی فقط منحصر به استان اردبیل نیست و سرنوشت مشترک تمام استان‌ها و اغلب سیاست‌گذاری‌ها در نظام حکمرانی کشور است.

پس از پایان سفر رئیس‌جمهور به استان اردبیل صدای اعتراض از مدیران، فعلان سیاسی، رسانه‌ها، شهرستان‌ها، بخش‌ها و حتی ائمه جمعه بلند شد: «سهم ما چه شد؟ چرا فلان بودجه به شهرستان مجاور رفت؟ چرا من به جلسه با رئیس‌جمهور دعوت نشدم و فلانی دعوت شد؟ چرا من در جلسه سخنرانی نکردم و فلانی سخنرانی کرد؟ و… »

این وضعیت، بیش از آنکه یک اختلاف نظر ساده باشد، نمایشی زنده از نظریه «تراژدی منابع مشترک» در یک مقیاس آزمایشگاهی و هشداردهنده است؛ تراژدی‌ای که در استان اردبیل و در تمام استان‌های کشور به شکل یک چرخه بی‌پایان و خودتخریب‌گر درآمده است.

نظریه تراژدی منابع مشترک توضیح می‌دهد که چگونه وقتی یک منبع مشترک و محدود (مانند بودجه عمومی) در دسترس همگان قرار می‌گیرد، هر فرد یا گروه، با دنبال کردن منطقیِ منافع کوتاه‌مدت خود، به بهره‌برداری حداکثری رو می‌آورد. نتیجه جمعی این رفتارهای فردی، تخریب و نابودی آن منبع مشترک برای همگان در بلندمدت است. مانند اتوبانی که با ورود بیش از حد خودروهای شخصی که هرکدام به دنبال سریع‌ترین مسیر برای خود هستند، دچار ترافیک و قفل‌شدگی می‌شود و در نهایت همه را متضرر می‌کند.

ریشه این مجادلات در همان منطقی نهفته است که مسئولان استان در سطح ملی به کار می‌گیرند و این منطق معیوب در چند لایه بازتولید می‌شود. در لایه اول، نخبگان استانی، با اتکا به «سیاست رانتی-منطقه‌ای»، تمام تلاش خود را برای کسب حداکثر بودجه از مرکز به کار می‌گیرند و یک «ما»ی استانی در برابر «دیگران» ملی شکل می‌دهند. در لایه دوم به محض ورود بودجه به استان، آن «ما»ی استانی فرو می‌پاشد. بودجه استانی به یک «منبع مشترک جدید» تبدیل شده و این بار، شهرستان‌های داخل استان رقیب یکدیگر می‌شوند.

در لایه سوم و چهارم این تراژدی تا کوچک‌ترین واحدها ادامه می‌یابد و رقابت بر سر منابع، حتی بین دو بخش، روستا و محله همجوار، شکاف و تنش اجتماعی ایجاد می‌کند.

این وضعیت خودبه‌خود رخ نمی‌دهد، بلکه توسط بازیگرانی تقویت می‌شود که همگی چشم به «بودجه» دوخته‌اند و از «برکت» غافل مانده‌اند. نخبگان سیاسی و مدیریتی، موفقیت خود را در «آوردن» پروژه برای پایگاه رأی خود تعریف می‌کنند.

رسانه‌های محلی نیز به جای ترویج نگاهی یکپارچه، به تریبون منافع منطقه‌ای تبدیل شده و آتش رقابت‌ها را شعله‌ورتر می‌سازند. این چرخه، به‌مرور مطالباتی را در افکار عمومی شکل داده است که توسعه را یک بازی با حاصل جمع صفر می‌پندارند و از مسئولان خود، صرفاً انتظار «سهم‌خواهی» دارند.

بزرگ‌ترین قربانی این تراژدی، همبستگی و سرمایه اجتماعی درون استان است؛ این همان معنای دقیق «رفتن برکت» است. وقتی اعتماد و همکاری از بین برود، حتی بزرگ‌ترین بودجه‌ها نیز به توسعه‌ای پایدار منجر نخواهند شد.

پروژه‌ای که با لابی‌گری و بی‌توجهی به آمایش سرزمین احداث شود، یک دستاورد نیست، بلکه زخمی اجتماعی و زیست‌محیطی است. وقتی هر شهرستان استان، دیگری را رقیب ببیند، امکان هرگونه همکاری برای حل مشکلات بزرگ‌تر مانند بحران آب یا ایجاد یک زنجیره ارزش اقتصادی مشترک از بین می‌رود و استان از درون ضعیف می‌شود.

سفرهای استانی رئیس‌جمهور، آزمون سختی برای انسجام داخلی استان‌ها است و نشان می‌دهد که بزرگ‌ترین مانع توسعه، نه کمبود اعتبار، بلکه فقدان یک «ایده مشترک از آینده استان» است. در غیاب این ایده، رهبران محلی به جای «معماران توسعه استان»، به «کارگزاران منافع شهرستانی» تقلیل یافته‌اند.

گذار از این بن‌بست، نیازمند یک شجاعت استراتژیک برای حرکت از «سیاست توزیع» به «سیاست توسعه» است. آینده استان‌ها نه در راهروهای وزارتخانه‌ها برای گرفتن سهمی بیشتر، که در اتاق‌های گفتگوی داخلی برای تحقق «هدفی مشترک» رقم خواهد خورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۴ ، ۱۸:۲۱
ویرگول ،،،

[منتشر شده در مجله سه کنج]

 

امروزه دیوارهای مرزی تبدیل به پدیده‌ای رایج در مدیریت مرزهای بین کشورها شده است، به حدی رایج که معمولا اغلب مدافعان آن؛ دلیل مشروعیت و کارآمدی دیوارهای مرزی را همین رایج بودن آن در سراسر جهان عنوان می‌کنند! در این نوشتار با نگاهی انتقادی ضمن مرور تجربه احداث دیوارهای مرزی در برخی کشورها نشان داده شده که دیوارها چگونه خلاف تصور رایج سازندگان آنها به کاهش اقتدار و زوال حاکمیت دولت‌ها منجر می‌شوند.

می‌توان گفت در حال حاضر دیوار مرزی آمریکا-مکزیک و همین‌طور دیوارهای حائل اسرائیل در مناطق اشغالی فلسطین معروف‌ترین، رسانه‌ای‌ترین و بدنام‌ترین دیوارهای مرزی جهان هستند. صدها دیوار مرزی دیگر هم در سراسر جهان وجود دارد اما این دو دیوار در رسانه‌ها و افکار عمومی بیش از همه مشهورتر و منفورتر هستند. نکتۀ اشتراک مهم این دو دیوار در آن است که پیمانکار و فناوری مشابهی دارند و برای دفاع از ضرورت احداث خود به یکدیگر استناد می‌کنند! عربستان در مرزهای خود با یمن و عراق، آفریقای جنوبی در مرز زیمباوه، هند در مرز با پاکستان و بنگلادش و برمه، ازبکستان در مرز با قرقیزستان، ترکمنستان در مرز با ازبکستان، ترکیه در مرز با ایران و عراق، دیوار مشترک تایلند و مالزی، دیوار مصر در مرز با نوار غزه، چین در مرز با کره شمالی، دیوار سه لایه دور منطقه تحت محاصره اسپانیایی‌ها در خاک مراکش، دیوار دور محله‌های سفیدپوست نشین طبقه متوسط برای جداسازی از محله‌های مهاجرین آفریقایی در شهر پادووا ایتالیا، دیوار منطقه سبز در بغداد، برزیل در مرز با پاراگوئه، امارات در مرز با عمان، موانع امنیتی اسرائیل در صحرای سینا با مصر، کویت در مرز با عراق و صدها مورد دیگر؛ نمونه‌هایی از این قبیل دیوارها هستند.

دیوارهای مرزی در سراسر جهان به دلایل و بهانه‌های مختلف ساخته می‌شوند، توجیهاتی که دولت‌مردان مدافع ساخت آنها بیان می‌کنند اغلب ممانعت از ورود موارد زیر است: مهاجران، مردمان فقیر، کارگران، پناهجویان، جنگ‌زدگان، مواد مخدر، سلاح، کالاهای قاچاق، تروریست‌ها، اختلاط قومی یا مذهبی. همۀ دولت‌ها از دموکراتیک تا دیکتاتوری، از توسعه‌یافته تا در حال توسعه، از چپ‌ تا لیبرال، از لائیک تا دینی و ... فارغ از ویژگی‌های متفاوتشان در دیوارکشی اتفاق نظر دارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۱۲:۵۵
ویرگول ،،،

این روزها که شاهد نسل‌کشی اسرائیل و انسانیت‌زدایی از فلسطینی‌ها هستیم؛ دیدن رفتار و گفتار بخشی از جامعه و حاکمیت ایران با مهاجرین افغانستانی بیش از پیش بر اندوه و خشم و ناامیدی آدمی دامن می‌زند. تنها شباهت این دو رخداد در همزمانی وقوع آنها نیست؛ بلکه در اندیشه و ایدئولوژی یکسانی است که با انسانیت‌زدایی از فلسطینی‌ها و افغانستانی‌ها معتقد به اخراج آنهاست. حرف مشترک صهیونیسم و قائلین به اخراج مهاجرین افغانستانی تفاوت چندانی باهم ندارد: «این سرزمین من است و دیگری باید برود»، تفاوت فقط در ابزار و روش است وگرنه مدعا همان است. مقایسۀ نسل‌کشی صهیونیسم و اخراج مهاجرین افغانستانی قیاسی مع‌الفارق نیست؛ بلکه اندیشه‌ای است که فقط شدت و مکان اجرای آن فرق می‌کند و هر دو استدلال‌ها، ارزش‌ها و اهداف مشابهی دارند. هر دو با «دیگری»‌سازی و طرد گروهی از انسان‌ها قائل به فرودستی «دیگری» و برتری و اولویت خویش است. اندیشه‌ای که قوم یهود را قوم برگزیده می‌داند ترجمان غلیظ‌تر اندیشه‌ای که می‌گوید:‌ «هنر نزد ایرانیان است و بس».

نتیجه و پیامد نسل‌کشی تمام عیار اسرائیل در فلسطین و اوج‌گیری پروپاگاندا علیه افغانستانی‌ها در ایران یکسان است. در هر دو پدیده با موجی از انسان‌زدایی، تولید نفرت، دیگری‌سازی، نژادپرستی، طرد کردن، خودشیفتگی جمعی، منافع اقتصادی، ذهنیت ایدئولوژیک، هراس‌افکنی و ... مواجهیم.

هر دو این رخدادها چنان غیرانسانی و غیراخلاقی است که نمی‌توان خشمگین نشد و ادعای بی‌طرفی علمی داشت. نمی‌توان سکوت کرد و در کناره به مشاهده و مطالعۀ صرف آنها پرداخت. این روزها مهاجرین افغانستانی در ایران بی‌پناهی  بی‌سابقه، مظلومیت مضاعف و مصائب متعددی را به مانند مردم فلسطین، لبنان، یمن و سوریه تجربه می‌کنند. افغانستانی‌ها شاید در ایران زیر بمباران جنگنده‌های نظامی نباشند ولی قطعا زیر بمباران رسانه‌ای، آزار سیستماتیک و تبعیض نهادینه‌ای هستند که خواهان بازگشت آنها به زیر آوار اندیشۀ سیاه طالبان و داعش است. به راستی چه تفاوتی میان اندیشۀ طالبانی که زنان را از تحصیل محروم می‌کند با اندیشۀ ایرانیانی است که معتقدند کودکان افغان نباید در مدارس ایرانی درس بخوانند؟ چه فرقی است میان صهیونیسمی که نرخ باروری فلسطینی‌ها را خطری برای بقای اسرائیل می‌داند؛ با بمباران رسانه‌های ایرانی که نرخ باروری مهاجرین افغانستانی را خطری برای جمعیت ایران بازنمایی می‌کند؟ چه فرقی است میان سیاست ممنوعیت برخی استان‌های ایران برای اقامت و تردد مهاجرین افغانستانی با سیاستی که فلسطینی‌ها را در زندان بزرگی به نام غزه و کرانه باختری محبوس ‌می‌کند و برای تردد بین شهرها آنها را از میان انبوهی از ایست بازرسی‌ها عبور می‌دهد؟ چه فرقی است میان سیاستی که پیرامون فلسطینی‌ها دیوار حائل می‌کشد با سیاستی که در مرزهای شرقی دیوار بتونی می‌سازد؟ چه فرقی است میان ذهنیتی که مهاجرین افغان را عامل تمام جرایم و آسیب‌های اجتماعی ایران می‌داند؛ با ذهنیت صهیونیسمی که فلسطینی‌ها را وحشی و انسان‌نما خطاب می‌کند؟

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۰۳ ، ۱۱:۰۲
ویرگول ،،،

مشخصات کتاب

دربارة فلسطین، نوام چامسکی و ایلان پایه، ترجمة محسن عسکری جهقی، نشر ثالث، چاپ چهارم ۱۴۰۲، ۲۵۸ صفحه، قیمت ۲۲۰۰۰۰ تومان

 

نوام چامسکی و ایلان پایه از شاخص‌ترین اندیشمندانی هستند که در چند دهة اخیر مطالعات و کنشگری بسیاری برای آزادی فلسطین داشته‌اند. یهودی بودن و تجربة زیستة آنها از زندگی در فلسطین اشغالی؛ موجب شده شناخت مستقیم و بی‌واسطه‌ای از عملکرد دولت اسرائیل و اندیشة صهیونیسم داشته باشند و به همین دلیل کتابی که حاصل اندیشه و نظرات مشترک آنهاست، حاوی نکات مهم بسیاری است.

این کتاب به نوعی ادامة کتاب «غزه در بحران» محسوب می‌شود که حاصل گفتگوی مکتوب این دو اندیشمند است. کتاب «غزه در بحران» نیز توسط محسن عسکری جهقی ترجمه و نشر ثالت آن را منتشر کرده است.

کتاب «دربارة فلسطین» دارای دو بخش است، در بخش اول پنج گفتگوی مشترک میان ایلان پایه و نوام چامسکی آمده است و در بخش دوم، هشت مقالة منفرد از این دو اندیشمند منتشر شده است. بخش اول کتاب که شامل گفتگوهای مشترک این دو است، در سه فصل اصلی دربارة «گذشته»، «اکنون» و «آینده» مسئلة فلسطین ساماندهی شده است. عنوان دو فصل دیگر این بخش «درون اسرائیل» و «درون ایالات متحد آمریکا» است.

فلسطین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۰۰
ویرگول ،،،

مشخصات کتاب

با بیماری در قدرت: سردمداران مریض و پریشان‌احوال در ۱۰۰ سال اخیر،‌ دیوید اُوِن، ترجمه صنعان صدیقی، انتشارات فرهامه، ۵۶۳ صفحه، سال انتشار ۱۴۰۰، قیمت 140 هزار تومان.

 

معرفی

نویسندة کتاب دیوید اُوِن پزشک متخصص مغز و اعصاب است که دستی در سیاست هم داشت و بیش از پنج سال وزیر بهداشت و وزیر خارجة بریتانیا بود. اُوِن هشت سال رهبری حزب سوسیال‌دموکرات بریتانیا را نیز بر عهده داشت. او در این کتاب به‌خوبی با استفاده از دانش خود به‌عنوان پزشک متخصص مغز و اعصاب و همچنین فردی که چندین سال وزیر خارجة بریتانیا بوده و با بسیاری از رهبران جهان تعامل مستقیم داشته؛ به مطالعة رفتار و تصمیمات رهبران کشورهای مختلفی پرداخته که هم‌زمان با حضور در قدرت، مبتلا به بیماری‌های جدی بوده‌اند.

این کتاب به مطالعة تأثیر بیماری رهبر یک حکومت‌ بر روند تاریخ، نحوة تصمیم‌گیری آن رهبرِ بیمار، خطرات نهفته در بیماری‌ای که پنهان نگاه داشته شده، دشواری کنار گذاشتن رهبر بیمار در دیکتاتوری‌ها و حتی در دموکراسی‌ها و مهم‌تر از همه اولویت‌دهی حکومت به‌سلامتی رهبرِ بیمار یا سلامتِ کشور و مردم پرداخته است.

این کتاب نشان می‌دهد استرس‌ها و فشارهای روانی بسیاری که رهبران در جریان حکمرانی با آن مواجه می‌شوند تأثیر چشمگیری در ابتلای آن‌ها به بیماری‌های جسمی دارد. اُوِن در مقدمة کتاب می‌گوید وقتی وزیر خارجة بریتانیا شد به‌طور مستقیم با رهبرانی در سراسر دنیا مواجه شد که به نظر می‌رسید بیماری آن‌ها تأثیر قابل‌توجهی بر تصمیماتشان گذاشته و ازاین‌رو به مطالعه دربارة سطحی که به میزانِ آن بیماری می‌تواند بر فرآیندهای حکومتی و تصمیم‌گیری سران حکومت تأثیر گذارد و کار احمقانه، در معنای حماقت، بلاهت یا بی‌توجهی انجام دهند، علاقه‌مند شد.

کتاب با بیماری در قدرت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۱ ، ۱۰:۱۶
ویرگول ،،،

[گزارشی مختصر از سخنرانی‌‌، منتشر شده در وب‌سایت حوزه هنری]

 

محمد فکری، دانش آموخته کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی انقلاب اسلامی، در نشست «جامعه‌شناسی شعارهای طنز جنبش‌های اجتماعی» که در قالب همایش هویت زبانی ناآرامی، عصر پنج‌شنبه ۵ آبان ۱۴۰۱ در سالن سلمان هراتی حوزه هنری برگزار شد، به کارکردهای مختلف شعارهای طنز و فحش‌ها در جنبش‌های اجتماعی پرداخت.

به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، محمد فکری، در ابتدا ضمن اشاره به فراگیر بودن و مشابه‌بودن شعارهای طنز در ناآرامی‌های اخیر و دوران انقلاب اسلامی خاطر نشان کرد: در پژوهشی که درباره شعارهای طنز دوران انقلاب اسلامی و شعارهای دوره‌های اخیر بود، خواستم که فقط شعارهای طنز را بررسی کنم ولی در حین این پژوهش، کارم به فحش ها هم کشیده شد، چون فاصله‌گذاری بین شعارهای طنز و فحش چندان ممکن نیست و مختص یک جامعه و یک دوره هم نیستند. خیلی از شعارهای اخیر در آن موقع هم بوده و این نسل آن‌ها را به روز کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۱ ، ۱۰:۱۳
ویرگول ،،،

منتشرشده در سایت‌های فرارو، تابناک، انصاف‌نیوز، برخط نیوز و پیام ویژه

 

فضای احساسی شکل گرفته پس از انتشار ناقص سخنان رجب طیب اردوغان در جشن پیروزی جنگ قره‌باغ چنان شدید و سریع بود که بعد از گذشت چند روز از این اتفاق بیان نظری متفاوت از آنچه در اغلب رسانه‌های داخلی گفته می‌شود بسیار پرهزینه و سخت است.

متاسفانه بسیاری در یک تحریف رسانه‌ای گرفتار شدند و اساسا بدون خواندن و شنیدن متن اصلی و کامل سخنان اردوغان به سرعت روایت رسانه‌های پان‌ایرانیست و پان‌ترکیست را باور کردند و همسو با یکدیگر به قوم‌گرایی و تضعیف اتحاد و همدلی ملی دامن زدند، فرایندی که در نهایت باعث شد شعری که تعبیر به ادبیات حسرت شده بود با ادبیات نفرت پاسخ داده شود.

جنجالی که پان‌ایرانیست‌ها بر سر یک ترانه راه انداختند مشابه همان جنجالی بود که سال ۱۳۸۵ پان‌ترکیست‌ها بر سر کاریکاتور روزنامه ایران به پا کردند. هر دو این اقدامات اشتباه و ناشی از پروپاگاندای معمول تمام پان‌ها بود که در نهایت حاصلی جز ایجاد چالش در روابط بین‌الملل کشورمان، تنش‌زایی بین اقوام مختلف ایران و ترویج ادبیات نفرت ندارد. هر دو این جنجال‌ها منطق، اهداف، نتایج و روش مشابهی داشتند و عاملان آن‌ها هر دو افراط‌گرایانی بودند که با غالب کردن تفسیری جعلی از محتوای یک ترانه و کاریکاتور واقعیت را به شکلی دیگر نمایش دادند.

بدیهی است که هیچگاه نباید قوم‌گرایی را با قوم‌گرایی پاسخ داد، ولی متاسفانه همیشه برخی افراد و رسانه‌های ایرانی به اسم ملی‌گرایی و لزوم مقابله با تجزیه‌طلبان در مقابل اقدامات معدود افراد پان‌اندیش عینا کنش‌هایی ایدئولوژیک، جزم‌اندیشانه، متعصبانه و نژادپرستانه مشابه همان پان‌ها انجام می‌دهند که در نهایت باعث مطرح کردن پان‌ها به عنوان یک جریان ریشه‌دار، پرطرفدار، فعال و قوی می‌شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۱۱:۴۸
ویرگول ،،،

در سه روز گذشته شواهد متعددی برای سقوط هواپیمای اوکراینی توسط پدافند هوایی وجود داشت ولی چنین خطایی آنقدر احمقانه، غیرقابل باور و بهت‌آور بود که با انکار واقعیت به خود تلقین میکردم؛ فرضیه‌های دیگر درست است.

فضای همبستگی ملی و انسجام داخلی کم‌نظیری که بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی به وجود آمده بود به همین راحتی و به همین سرعت نه‌تنها نابود بلکه تبدیل به شکاف بیشتری شد: نخست با فاجعه مرگ و مصدومیت صدها تشییع‌کننده شهید قاسم سلیمانی در کرمان به دلیل سومدیریت و ناتوانی برگزارکنندگان مراسم (در آنجا هم سپاه نقش مهمی داشت) و بعد با ساقط کردن هواپیمای مسافربری در تهران توسط پدافند سپاه.

سه روز تمام سپاه می‌دانست چه کرده ولی با روش‌هایی احمقانه‌تر از شلیک اشتباه پدافندش سعی در پنهان‌کاری و تحریفواقعیت داشت. گویی از بدیهیات فناوری امروز جهان بی‌اطلاع هستند که فکر می‌کردند با اینهمه ماهواره‌های نظامی و جاسوسی که تمامی موشک‌ها را رصد می‌کنند می‌توانند واقعیت را انکار کنند.

سپاه در تمامی موارد پیشین که موشکی شلیک می‌شد نظیر پهباد آمریکایی، مقر داعش در سوریه، جلسه اپوزیسیون کرد در عراق، آزمایش‌های موشکی و در آخرین مورد پایگاه آمریکا در عراق بلافاصله در مقابل رسانه‌ها رژه و مانور تبلیغاتی می‌رفت و حتی برخی از اقداماتی که توسط ارتش انجام شده را به نام خود مصادره می‌کرد ولی اینبار بعد از سه روز سکوت محض و پنهان‌کاری در نهایت ستاد کل نیروهای مسلح را جلو فرستاد تا آنها این خطای نابخشودنی را اعلام کنند و مستقیما اسمی از سپاه نیاید.

در سه روز گذشته همزمان با زدن هواپیما انواع و اقسام فرماندهان پسا دهه شصت سپاه (توضیح در پست بعدی) در رسانه‌ها مشغول رجزخوانی، سواستفاده و مصادره نام نیک حاج قاسم بودند و با وجودی که می‌دانستند با هواپیما چه کرده‌اند اما با وقاحت تمام دم نمی‌زدند. آمریکا فقط جسم حاج قاسم را زد ولی این فرماندهان پسا دهه شصت (توضیح در پست بعدی) روح قاسم سلیمانی را زدند.

ایران در تمام ایام جنگ هشت ساله با عراق و با وجودی که دقت و توان سامانه‌های پدافندی و هوایی کشور به مراتب کمتر از الان بود هیچ‌گاه به اشتباه هواپیمای مسافربری را نزد، هرچند هواپیماها و بالگردهای خودی متعددی مورد اصابت قرار گرفتند ولی تفاوت هواپیمای مسافربری و جنگی آنقدر واضح و آشکار است (مخصوصا در جایی نزدیک فرودگاه امام خمینی) که ناشی‌ترین نظامی‌های پدافند هوایی هم باید آنرا بدانند.

بعد از سه روز مخفی‌کاری و بازی کردن با روح و روان یک ملت بیانیه‌های منتشرشده توسط ستاد کل و حتی رئیس‌جمهور مناسب نبودند. خطای انسانی را می‌شود پذیرفت ولی دروغ‌گویی، فریبکاری، پنهان‌کاری، حق به جانب بودن، توجیه کردن، کتمان حقیقت و ... را نمی‌شود بخشید.

این مورد را هم باید مصداقی از خودخواهی سازمانیِ آمیخه با جهل دانست که سعی در جعل واقعیت هم داشت. استعفا، اخراج و محاکمه علنی افراد ارشد دخیل در فاجعه کرمان و سقوط هواپیما حداقلی‌ترین تسکین برای یک ملت سوگوار و خشمگین است.

در سال‌های اخیر سپاه چنان از دستاوردهای موشکی خود سخن می‌گفت که گویی تمام هستی و وجودش بسته به آن است. روزگاری قدرت و بنیان سپاه بر حمایت و مقبولیت مردمی بود ولی امروزه فرماندهان دهه نودی (توضیح در پست بعدی) به قدرتِ سلاح و موشک پناه برده‌اند. موشکی که امروز مشخص شد همان مردمی را هدف گرفته که روزگاری منبع اصلی قدرت سپاه بودند. تضاد و لجاجت با مردم کشورت و جهان تا کجا؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۸ ، ۱۱:۰۵
ویرگول ،،،

ده‌ها نفر از نیکان تاریخ هستند که دوستشان دارم ولی فقط مصطفی چمران است که علاقه‌ام به وی در حدی است که جز تصویر فرزندانم؛ تصویر او را بر دیوار اتاقم بزنم. علت علاقه‌ام به چمران هم فارغ از منش و سرگذشتش بیش از همه به دلیل عارفانه ها و نیایش‌هایش است. نیایش‌ها و عارفانه‌های این چریکِ جنگ‌گریز زمینی و امروزی است و نامیدن آنها به تناقض‌ها، گفتگوهای درونی یا وجدانی گویاتر است. سخت است باور اینکه چنین متونی از یک چریکِ کارکشته باشد ولی با دانستن سرگذشت چمران از دانشگاه تا کارزارِ جنگ می‌توان درک کرد که چرا علیرغم تمام اکراهش از جنگ به ناچار لباس رزم به تن کرده و در میانه خشونت و خون متونی احساسی و انسانی نوشته.

حسی هم که به قاسم سلیمانی دارم از همین جنس احساسم به چمران است و دوست دارم او را هم چمرانِ دیگری بدانم. هرچند متونی مشابه آنچه که چمران نوشته از سلیمانی ندیده‌ام ولی منش سلیمانی نشان می‌دهد چه بسا او هم تناقض‌ها، گفتگوهای درونی و وجدانیِ مشابهی با خود داشته است.

چمران را واقعیت‌های تلخ و اجتناب‌ناپذیر خاورمیانه به مسیر چریک شدن سوق داده بود، قاسم سلیمانی نیز با واقعیتِ ناگزیرِ حمله‌ی صدام به دفاع از وطن برخاست و بعد از پایان جنگ هم دوباره همان واقعیت‌های موجود در خاورمیانه بود که نگذاشت تفنگ را بر زمین بگذارد و به ناچار نقشی تقریبا مشابه چمران در خاورمیانه ایفا کرد.

تفاوت قاسم سلیمانی با اغلب سردارانی که بعد از جنگ همچنان زنده و نظامی ماندند در آن بود که او حتی بعد از پایان جنگ نیز همان «حاج قاسمِ» دفاع مقدس ماند ولی اکثریتی از سرداران دفاع مقدس که زنده ماندند در کنارِ نظامی‌گری به سمت تجارت، قدرت، شهرت، سیاست، ریاست، تسهیلات و تحصیلات رفتند و لباس خاکی و معنوی بسیجی‌های دفاع مقدس را به ناپاکی‌های بسیاری آلودند. در چنین زمانه‌ای حاج قاسم یک استثنا بود که علیرغم جا ماندن از همرزمان شهیدش همچنان آرمان‌ها و منش سرداران دهه شصت را حفظ کرد و از غالبِ سرداران پسادهه شصت فاصله گرفت. جسم حاج قاسم در دهه‌ی نود و کنار سردارانِ زنده می‌زیست ولی اخلاق، منش و سبک زندگی‌اش همچنان مشابهِ سردارانِ شهیدِ دهه شصت بود.

برای حاج قاسم تناقضِ زیستن در دهه‌ نود با منش و ارزش‌های دهه شصت بیش ازین قابل تداوم نبود؛ یا باید می‌شد همرنگِ اغلب سرداران امروزی یا می‌رفت نزد رفقای شهیدِ دهه‌ی شصتش و چه خوب که راه دوم توفیق او شد. تنها چیزی که از جسم دهه نودی او سالم ماند همان دستِ جانبازِ دهه شصتی‌اش بود تا نمادی باشد از هویت غالب و ماندگار و واقعی حاج قاسم.

قاسم سلیمانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۸ ، ۱۱:۰۵
ویرگول ،،،

با تصویر و سرنوشت فرهاد اشک میریزم ولی حس بد دولتی بودن بیشتر از مشت گره‌کرده اش، بیشتر از لبان سرخ او، بیشتر از فداکاری او، بیشتر از برادردوستی‌اش، بیشتر از غم پدر و مادرش عذابم می‌دهد. امثال منِ دولتی‌ حق اشک ریختن بر کاری که مسبب‌اش هستند را ندارند.

همین سال گذشته بود که به واسطه دولتی بودن از فساد گسترده‌ای که استاندار سابق آذربایجان‌غربی از همین مرزهای غربی و سهمیه‌های مرزنشینان داشت شنیدم، بعدها پرونده فساد جناب استاندار علنی شد و رسانه‌ها هم از ابعاد سواستفاده محمدعلی سعادت از حقوق دریغ شده نازنینانی چون فرهاد و آزاد نوشتند. سهمیه‌های قانونی حداقلی برای تجارت مرزنشینان تعریف شده ولی متاسفانه همین حداقل‌ها هم در آذربایجان‌غربی مشخص شد به نام فرهادها و آزادها ولی به کام دولت دولتمردانِ همکار من است. همین سال گذشته بود که همکارم گزارش مفصلی درباره لایحه ساماندهی معابر مرزی غیررسمی و اعتصاب یک ماهه سراسری در بانه و مریوان نوشت ولی نشد که منشا اثری شود چرا که امثال محمدعلی سعادت در جای‌جای این نظام رخنه کرده‌اند و هر تغییری در مناسبات تجاری مرزها با جیب آنها گره خورده است.

فساد استاندار سابق آذربایجان‌غربی در سهمیه‌های تجاری مرزنشینان و پیامدها و خطاهای لایحه ساماندهی معابر مرزی غیررسمی فقط دو مورد از اتفاقاتی است که با سرنوشت مستقیم فرهادها و آزادها مرتبط است و منِ دولتی هم علیرغم اطلاع از آنها نتوانسته‌ام تغییری ایجاد کنم. پیش از فرهاد و آزاد صدها هموطن دیگرم در همین کوه‌ها یا به ضرب گلوله همکاران من یا سرما و سوانح دیگر جان خود را به خاطر یک تکه نان فدا کرده بودند اما چون تصویری از آنها منتشر نشده بود، صدای مظلومیت آنها را نشنیده بودم. کردستان سال هاست که در بوران تبعیض و یخبندان نابخردی ها قرار دارد. نوشته بودند برای جستجوی فرهاد جز انگشت شمار نیروی هلال احمر کمکی از سوی ما دولتیان اعزام نشده بود ولی حتما برای خاموش کردن فریاد تظلم خواهی کردستان هزاران نیرو خواهیم فرستاد.

خودم را شریک در ظلمی می‌بینم که بر فرهادها و آزادها می‌رود. فرهاد و آزاد زیر بهمن ناکارآمدی‌ها و نابخردی‌های منِ دولتی جان می‌دهند، فرهاد و آزاد برای یک تکه نان به کوه می‌زنند و من هم برای چند تکه پول همراهِ ظلم‌ها و نابخردی‌های این نظام شده‌ام. کاش من هم به آزادگی آزاد و فرهاد بودم. شرمنده‌ام.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۸ ، ۱۳:۳۲
ویرگول ،،،

[منتشر شده در ماهنامه زمانه]



از جمله نکات مغفول در تحلیل انقلاب اسلامی شعارهای طنزی است که توسط معترضان در راهپیماییها و تجمعات اعتراضی علیه رژیم پهلوی سر داده میشد. در جریان مبارزات انقلابی صدها شعار با مضامین طنز علیه رژیم خودکامهی پهلوی سر داده شد که هنوز تحلیل درخوری دربارهی آنها انجام نشده است. چرا در تظاهرات و اعتراضاتی که کاملا جدی است، جمعیت کثیری همصدا با هم شعارهای طنزآمیز را فریاد میزنند؟ آیا این جمعیت کثیر برای شوخی و تفریح به خیابان میآمدند یا طنز موجود در فریادهای آنها کارکرد دیگری دارد؟ به برخی از این شعارهای طنز دقت کنید:

آب سماور سر رفت، شاه کثیف در رفت.

آب قم شوره، چشم شاه کوره، ما تورو نمیخواییم، مگه زوره.

آش خاله جون سر رفته، ممد دماغ در رفته.

اتل متل توتوله، این شاه چقد فضوله.

اتل متل توتوله، نه سگ میخواییم نه توله.

اتل متل توتوله، یه شاه داریم کوتوله، نه شیر داره نه پستون، فردا میره قبرستون.

ازهاری بیچاره، بازم بگو نواره، نوار که پا نداره.

ازهاری بیچاره، گوسالهی چهارستاره، بازم بگو نواره.

انقلاب سفید گندش در اومد، رژیم پهلوی عمرش سر اومد.

ای شریف امامی، نه شریفی، نه امامی، تو یک کثافت تمامی.

ای شریف امامی، نه شریفی، نه امامی، بلکه پفیوز تمامی.

این شاه خائن عمرش سر اومد، کوروش بلند شو، گندش در اومد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۷ ، ۱۷:۱۷
ویرگول ،،،

این روزها که اکثر ملت با استفاده از تعطیلات امام رفتن مسافرت شایدم مرقد! من بست نشستم خونه و مقاله‌ای حدودا نه هزار کلمه‌ای از ماروین زونیس استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو با موضوع روان‌شناسی سخنرانی‌های امام خمینی رو ترجمه می‌کنم. زونیس برای پژوهشگران انقلاب اسلامی و مسائل ایران چهره شناخته شده‌ای هست، ازش دو کتاب درخشان «شکست شاهانه» و «نخبگان سیاسی ایران» به فارسی ترجمه شده.

از هفت سال پیش تصمیم به ترجمه این مقاله گرفته بودم ولی تنبلی و مشغله تا امروز عقبش انداخت تا اینکه بالاخره با همکاری موثر عیال جان و فرصت تعطیلات امامی می‌تونم این چند روزه تمومش کنم. هفت سال پیش وقتی متن اصلی مقاله به دستم رسید دربارش اینجا نوشته بودم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۲۷
ویرگول ،،،