[دانشجوی کارشناسی که بودم استاد درس جامعهشناسی توسعه دکتر محمد
فاضلی در انتهای این واحد درسی تکلیف کرد متنی دربارهی نگرشمان به توسعه ایران
بنویسیم، حاصلش شد این].
توسعه ایران
آرزویی است که سالهاست ایرانیان در سر میپرورانند، همزمان با ایران کشورهای دیگری
هم قدم در راه توسعهیافتگی نهادهاند، بسیاری از این کشورها اکنون وضعیت مطلوبتری
نسبت به ایران دارند و مدام فاصله خود را با ایران بیشتر میکنند، سوال مهم این
است که چرا کشورهایی که همزمان با ما و حتی پس از ما اندیشه توسعه را برای کشورشان
مطرح کردند و برنامههایی را پیشبینی کردند موفق بودهاند ولی ما توفیق چندانی نیافته
ایم؟
اگر تبیین
های نظریه وابستگی را مبنای پاسخ به این پرسش قرار دهیم به راحتی می توان گفت
کشورهای مرکز و استعمار آنان مانع بود، شرایط ویژه منطقه ای ایران و منابع طبیعی
غنی، جاذبه های فراوان برای کسانی که در صدد تصاحب آنها بودند داشت، ثروت و سرمایه
های ایران غارت می شد و ایران هرچه داشت به بیرون منتقل می شد، مسئله توسعه در ایران
را اینگونه دیدن و محوریت را به غربی ها نسبت دادن شاید تا چند دهه پیش معقول به
نظر می رسید و با اطمینان می شد به وابستگی شدید به قدرت های نظام جهانی سخن گفت
ولی اکنون دیگر نمی توان این نظریه را به کار بست، هرچند این را هم نمی توان انکار
کرد که شرایط ویژه نوظهور جهانی روز به روز توسعه یافتگی را برای کشورهای توسعه نیافته
نظیر ایران سخت تر و پیچیده تر می کند و نقش بازارها و سازمانهای بین المللی و
شرکتهای چند ملیتی در اقتصادهای داخلی کشورها افزایش پیدا می کند، پس از انقلاب 57
می توان گفت که از نفوذ کشورهای مرکز در ایران کاسته شد و دیگر نمی شود توسعه نیافتگی
ایران را با نظریه وابستگی توضیح داد.